یکشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۹۰

یادداشتی در اعتراض به حکم اعدام "یوسف ندرخانی

.
یوسف در قصرِ عزیز مصر ،عقیده و تفکری دیگر را برگزید و بر گزینش خود پایدار ماند و امروز هم در ایران "یوسف ندرخانی "،همسرش و دیگر آزاد اندیشان فریاد برآورده اند که انسان آزاد است.
- مطلب زیر توسط كاربران «محبت نیوز» نوشته شده و بدستمان رسیده و دیدگاههای انعكاس یافته در این مقاله نظر شخصی نویسنده می باشد.
حسادت،کوته بینی،ناآگاهی،کینه و خودخواهی ، هریک رشته های ریسمانی بودند که به پیوند آنها یوسف در قعر چاه تاریکی و جهل زندانی شد .برادران یوسف به این خیال بودند که میشود حقیقیت و روح حقیقیت طلبی را هم در اعماق ظلمت دفن کرد، پس برادر خود در گودال نهادند تا هرگز کسی نتواند به هوش سرشار، به روح پرشور و به اندیشه ی پرسشگر یوسف پی ببرد.

همیشه می اندیشیدیم این یک حکایت تلخ از تاریخ کهن است ، امّا عجبا که امروز پس از گذشت قرنهای متمادی، تاریخ دوباره تکرار میشود.
امروز هم در ایران ، برادران " یوسف ندرخانی " که همه همان خدای یکتا را میپرستند ، برادر خود در چاه انداخته اند تا اینکه دیگران هوشیار باشند و بدانند ، وقتی نوزادی مسلمان به دنیا آمد،آزادی فکر کردن به هر دین یا هر عقیده ی دیگری را ندارد امّا بالعکس ، بازگشت از هر ایدئولوژی به سمت اسلام حرکتی مقدس و خردمندانه خواهد بود !
امّا این برادرکشان بدانند، امروزه دیگر نیازی نیست یوسف در چاه وحشت و تنهایی به سر ببرد تا اینکه بر حسب اتفاق کاروانی گذر کند و مسبب رهایی او شود. چرا که امروز عصر آگاهی است ، عصر انتخاب است. تو میتوانی فکر کنی ، پرسش کنی، تایید کنی ، تکذیب کنی و حتی انکار کنی تمام آنچه را که بسیاری میپرستند. امروزه دیگر این دنیای بزرگ ، در عین وسعت،بسیار کوچک شده است. انسانها فکرهای هم را میخوانند ،میبینند و میشنوند. امروزه دیگر اینگونه نیست تنها یک نفر بیندیشد و دیگران تعظیم کنند و تکرار. امروزه همه با هم فکر میکنند و به هم فکر میکنند.
ایران، بیابانهای مصر نیست. قرن ارّابه ها و بتهای چوبی و طلسم و خرافه قرن ها است که سپری شده است ؛امّا گویا دولتمردان ایران هنوز می اندیشند آنها خدایانی هستند که بر زمین حکومت میکنند.
" باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور"
برای ایران که قرنها تمدن درپیشینه ی خود به یادگار دارد، جای شرم و سرافکندگی است که بگذاریم دنیا به نگاه تردید به فرهنگ ما بنگرد.
دنیا بداند، این فقط یک تکرار تاریخ است. یوسف در قصرِ عزیز مصر ،عقیده و تفکری دیگر را برگزید و بر گزینش خود پایدار ماند و امروز هم در ایران "یوسف ندرخانی "،همسرش و دیگر آزاد اندیشان فریاد برآورده اند که انسان آزاد است و لازمه ی انسانیت، شعور و اراده است. همچنانکه حتی در دین اسلام و برپایه ی کتاب قرآن ، پذیرش دین اجباری نیست. گرچه دعوت به دین شاید مسئولیت هر دینداری باشد امّا تحمیل عقیده و اختناق هرگز!
یوسف ، فرزند یعقوب، فرزند اسحاق و فرزند ابراهیم بود که هریک مردان مردی بودند که قرنها قبل در برابر استبداد ، تحجّر فکری و زورگویی ایستادند و جاودانه شدند.
"یوسف ندرخانی" ، تو فرزند هرکه هستی، هم اکنون برای آزادا ندیشان جهان، آزاد مردی هستی که شهامت پایداری بر اندیشه و انتخابت را داشته ای. بدان مردم ایران و چه بسیاری مردم جهان ساکت نخواهند نشست تا دژخیمان جمهوری اسلامی پیراهنت به خون آغشته کنند و عوام بفریبند که : " یوسف را گرگ درید."
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید      هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر