سه‌شنبه، تیر ۲۱، ۱۳۹۰

تجربه مسیحیان دربند ؛ گفتگو با مریم و مرضیه

.
به گزارش آژانس خبری مسیحیان ایران «محبت نیوز» در زمان رویداد این حادثه بسیاری از سازمانهای مدافع حقوق بشر، ایمانداران مسیحی و كلیساهای سراسر جهان برای آزادی "مریم و مرضیه" چه از نظر سیاسی و چه مذهبی با ارسال درخواست و طومارهایی برای مقامات و مسئولان حكومت ایران خواستار آزادی این دو هموطن مسیحی شدند.

مریم و مرضیه كه از سوی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی به اتهام " ارتداد و تبلیغ و ترویج مسیحیت " در زندان اوین بسر می بردند، سرانجام روز چهارشنبه مورخه ۲۷ آبانماه ۱۳۸۸ درهای زندان اوین پس از ٢۵٩ روز حبس بروی آنان باز شد.
این دو نوکیش مسیحی پس از گذشت یكسال و اندی از آزادیشان گفتگویی را درباره زندگی و تجربیاتشان در زندان انجام داده اند كه متن اصلی آن به زبان انگلیسی در سایت "صدای راه شهدا" منتشر شده است.
«محبت نیوز» ضمن برگردان این گفتگو بفارسی نظر كاربران را به این تجربیات جلب می كند، باشد تا باعث بنا و بركت هموطنان فارسی زبان نیز گردد.
سوال : بدترین اتفاقی که در مدت زندان برایتان پیش آمد چه بود؟
مرضیه : بدترین اتفاق ، اعدام دو تن از هم بندی هایم بود. تا آن زمان چنین تجربه ای را نداشتم. یکی از آن دو اعدامی هم سلولی من بود. زمان زیادی را با هم گذرانده بودیم. یک روز آمدند و او را برای اعدام بردند. مدت یک هفته از اینکه چقدر آسان انسانی را می کشند شکه بودم. او مانند بقیه با ما زندگی می کرد و من هر روز او را میدیدم و با هم سلام و احوال پرسی می کردیم. اما روز بعد او آنجا نبود. روح غم و مرگ پس از این اعدام ها بر زندان سایه انداخت. همه جا سکوت مرگ باری سنگینی می کرد. همه آنرا احساس می کردیم. هیچ کاری هم از دستمان بر نمی آمد. همه تحت فشار بودیم. ناراحتی در آنجا خورد کننده بود. به هم خیره می شدیم اما توانی برای صحبت کردن نداشتیم. این تجربه تلخ ترین تجربه من بود. تجربه ای ملموس و وحشتناک.
مریم : سخت ترین چیز برای من هم اعدام شیرین بود که در زندان دوست صمیمی من شده بود.
س : آیا در زندان از اعدام هم ترسیدید؟
مریم : من اصلن به این موضوع فکر نمی کردم. فکر می کردم که ممکن است به حبس ابد محکوم شویم چون مجازات "ارتداد" برای زنان در اسلام حبس ابد است. خود را برای تحمل حبس ابد آماده می کردیم.
مرضیه : قبل از زندان درباره اعدام فکر می کردیم. اما وقتی ما را به زندان بردند و ترس در زندان بودن را تجربه کردیم ، نظرمان عوض شد. نخستین شبی که دستگیر شدیم وقتی ما را تهدید کردند بسیار ترسیدیم. فکر نمی کردیم که تا به این اندازه بترسیم؛ آخر قبلن درباره این چیزها حرف زده بودیم. اما جو آنجا و اتفاقاتی که برای ما افتاد ما را فراتر از انتظارمان ترساند. ما را در یک اطاق تاریک و کثیف انداختن و ترس فلج مان کرده بود. ترس را در صورت یکدیگر می دیدیم. در آن موقع دعا کردیم و این حضور خدا بود که آرام مان کرد و آرامش او بر ما قرار گرفت.
قط می خواهم اضافه کنم ، بسیار آسان است که بگوییم جانمان را فدای خداوند می کنیم و هرکاری باشد برای او می کنیم. همیشه فکر می کردم که این یک افتخار است که جانم را در راه خدا بدهم. مطمئنم اگر این اتفاق برای ما بیفتد با تمام جان شادی می کنیم. اما ترس انسانی ما را احاطه کرد. قدرتی که خدا به ما داد کمك مان کرد تا بر ترس ها غالب شویم. بلافاصله وقتی در بازداشتگاه دعا کردیم خدا ترس مان را بر طرف کرد و قوت ی تازه به ما داد.
س : رفتار مأمورین با شما چطور بود؟
مریم : در هنگام دستگیری رفتار بدی با ما داشتند. بخصوص وقتی فهمیدند که مسیحیت را بشارت می دادیم. به ما ناسزا می گفتند و نمی گذاشتند حتی از شیر آب عمومی آب بنوشیم یا برای شستشو از آن استفاده کنیم. اما کم کم رفتارشان با ما عوض شد و حتی از ما می خواستند تا برای آنها دعا کنیم.
س : رفتار زندانیان با شما چطور بود؟
مرضیه : برخی ما را نجس می خواندند. اما به تدریج رفتارشان عوض شد و خواستند تا آنها را ببخشیم. ما برای آنها نمونه شده بودیم و آنها طرف ما را می گرفتند.
مریم : زندانیان سیاسی و مالی، و برخی تحصیل کردها ما را " مرتد کثیف " می خواندند. اما کمتر از یک ماه رفتارشان تغییر کرد. کم کم ما را شناختند و درباره ایمان ما کنجکاو شدند. به ما احترام می گذاشتند و از ما می خواستند تا در دعوا هایشان پادرمیانی کنیم و مشکلاتشان را حل کنیم.
س : کسی از زندانیان به مسیح ایمان آورد؟
مریم/مرضیه : بله. کسانی بودند که مسیح را قبول کردند. وقتی در وزرا بودیم با چند تن از روسپی ها دعای اعتراف کردیم. هم خودشان دعا کردند و هم ما برای آنها. برخی هم بودند که از اعتراف ایمانشان ترس داشتند. از این موارد زیاد بود.
س : چه پیغامی برای هزاران نفری دارید که در وقت زندان برایتان دعا کردند؟
مرضیه : می خواهم بخاطر دعاها ، حمایت ها و نامه هایی که برایمان فرستادند از آنها تشکر کنم. در طول این مدت تنها مریم و مرضیه در بند نبودند بلکه تمام مردان و زنان دعا همراه ما بودند. همین موضوع بسیار ما را تشویق می کرد. آنها را در کنار خود حس می کردیم. پس تقاضا می کنم که برای تمام کسانی که بخاطر ایمانشان در زندان هستند دعا کنید. در افغانستان ، پاکستان و جاهای دیگر. فکر نکنید دعا هایتان بی اهمیت است.
س : چه بر سر هزاران نامه ای آمد که برای شما ارسال شد؟
مرضیه : در زندان می شنیدیم که مردم برایمان نامه فرستاده اند اما حتی یکی از آنها هم به دست ما نرسید. همین که می شنیدیم مردم برایمان نامه فرستاده اند دلگرم می شدیم. جالب اینجاست که مأمورانی که نامه های ما را باز می کردند آیه های کتاب مقدس و دعا ها را می خواندند و تحت تأثیر قرار می گرفتند. خودشان این را به ما گفتند و به چند آیه از انجیل اشاره کردند. نمی دانم چطور چیزی که در دلم هست را در تشکر عزیزانی که نامه فرستادند بیان کنم. می توانم بگویم " ممنون " اما کافی نیست.
مریم : از آنها تشکر می کنم. درست است که نامه هایشان را ندیدیم اما می دانستیم که افراد بسیاری ما را حمایت می کنند. این باعث تشویق ما بود و ما را کمک کرد تا استوار بایستیم. از مأمور ها می شنیدیم که بین 40 تا 50 نامه در روز برای ما می رسد. آنها دیدند که چطور مسیحیان برای خواهرانشان ایستاده اند و آنها را حمایت می کنند. همین به ما امید می داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر