فهرست عنواین در این مطلب
این مطلب بخشی از متنی است که در نظر بود مبنای تهیه ی برنامه ای برای کانون یارسانیان دمکرات (کید) قرار گیرد. بسیاری از خوانندگان گرامی با توجه به اهمیت دیدگاهها و مباحث مطرح شده در آن، خواستار مجزا کردن این بخش و انتشارش بصورت مطلبی مستقل شده بودند. همچنین بعضی از دوستان هم پیشنهاد توسعه و تکمیل بیشتر آن و چاپش بصورت یک کتاب داده بودند که اکنون در توانائی و ظرفیت نگارنده نیست. تعدادی از خوانندگان گرامی چاپ اول این بخش نوشته اند که بعضی از جملات از لحنی تند برخوردارند که در این چاپ تصیحیح و تعدیل میگردند و ضمن معذرت خواهی تاکید میشود که قصد بدی از چنان فرمول بندی ای در کار نبوده و تنها منظور جلب توجه بوده است.
قبل از آغاز سخن در این رابطه، تاکید بر چند نکته ضروری میباشند.
1- هدف از استفاده از متون و آثار یارسانیان در ارتباط با فعالیتهای سیاسی، خدشه دار کردن و ضربه زدن به آیین یاری نیست. بلکه آن اشعار و متون آثار دینی صرف تلقی نمیشوند و برای شناختن تاریخ و جغرافیا، فرهنگ و آداب و سنن، مناسبات و روابط، وضعیت و موقعیت پیشینیان خویش امری ضروری و منطقی پنداشته میشود. ادامه ی متن به شفافیت این منظور کمک میکند.
2- هدف بوجود آوردن جبهه ی یاری سیاسی در مقابل جبهه ی اسلام سیاسی نیست. باور چنین نیست که در عصر کنونی تعداد مذاهب سیاسی ای (اسلام سیاسی) که تا دندان مسلح در میدان قد علم کرده اند کم باشند و لازم باشد که یارسانیان هم سنگ در فلاخن خود نهاده و بمیدان بیایند. ابدا منظور، نیت و هدف این نیست.
3- استدلالها ابدا در راستای دفاع از ناب بودن و تقدس دین یاری و ناخالص و حرام شماری ادیان دیگر نیست، بلکه بدون پرداختن به یاری و مسائل و معضلاتی که در ارتباط با آن گریبانگیر یارسانیان شده اند، نمیتوان اعمال سیاستهای آسیمیلاسیونی دوبله یعنی آسیمیلاسیون اتنیکی و مذهبی بطور آمیخته و موازی علیه یارسانیان بروشنائی کشاند و در معرض دید قرار دهد. بعلاوه، در نظام اسلام سیاسی حاکم دستاویز ارتداد دینی سبب بی هویتی یارسانیان و سد راه طلب حقوق و آزادی های برابر برای جامعه یارسان گشته است.
زاویه نگرشها و نظریه هائی که در رابطه با یاری و یارسان در این نوشته مطرح میشوند، میتوانند تنه ی مبحثی تحقیقی و تاریخی گردند که با باز کردن موضوع ها و مقوله های کلیدی در آن، تصویر بسیار روشنتر و گسترده تری از روند اجتماعی – تاریخی یارسانیان و همچنین چارچوب اعتقادی آنها حاصل گردد. در این متن سعی بر آنست که علاوه بر استناد و استدلال حول استقلال یاری و وجود تاریخ منحصر بخود جامعه یارسان، از یکسو چهره های گوناگون آسیمیلاسیون به نمایش گذاشته شوند و از سوی دگر اخطار داده شود که دنباله روی کورکورانه و سهوا و عمدا ابهام تراشی در رابطه با یارسانیان و دین رایج در میان آنها حرکت در راستای بی هویت و متابعا بی حقوق کردن حامعه ی مزبور میباشد. چون بر خلاف تصورها و تصویرهای ترویج شده ی کنونی در باره ی یاری و یارسانیان، یاری همان فرهنگ و نظامی اجتماعی - سیاسی انسانهای جوامع اولیه است، که به توصیف علمیون در غیبت انگیزها و محرکه های استعمار، استثمار، حرص و آز و برتری طلبی و ... از یکسو و باقتضای ضروریات زیست و زنده ماندن از سوی دیگر در مناسبات اجتماعی ای کم و بیش برابر و بدون طبقه میزسته اند و تا دوره ی سلطان سهاک (قرن هفتم هجری) در دین و عادات و سنن خودی یارسانیان نهفته و توسط نامبرده و یارانش تدوین و به ارث گذاشته شده اند. سلطان و یارانش آن باورها را اسرار ازل خوانده اند که بنوبه ی خود آمیخته ای از فلسفه فیزیکی منجمله نظریه های خلقت که با بینشی سازشکارانه با علم در تطابق قرار میگیرند، فلسفه ی متافیزیکی (دین بدون تعصبات و مقدسات و به محوریت مقوله های احترام، صداقت و عشق)، قوانین اجتماعی (در برگیرنده برابری انسانی و سهمی)، حکومتی (پادشاه تجسم باطن و ظاهر هم مرتبه ی مردم) و قضائی (اصول اخلاقی بر مبنای پاکی، با مجازاتهای روسیاهی و حداکثر مجازات اخراج از جم (اجتماع) در صورت سرپیچی) و ... میباشد. جای توجه خاص است که علیرغم فراز و نشیبها و تغییرات و تحولات اجتماعی و طبیعی فراوان هزاران ساله، یاری ناقل و پیام آور زندگی اجتماعی ادوار گذشته ی دور (موسوم به ماقبل تاریخ) بویژه دوره ی کیانی و میتواند آینه ی انعکاس گذشته های دور و معیار سنجش روند اعتقادی و فرهنگی بشر در طول تاریخ باشد.
در اینجا توضیح چند نکته لازم دیده میشود. 1- نویسندگانی که در ادامه ی مطلب از آنها نامبرده میشود و از نظرات و آثارشان انتقاد گرفته میشود دال بر نادیده گیری نکات و جوانب مثبت آثارشان نیست و تهیه ی این متن بخشا مرهون زحمات آنها میباشد. 2- شماره های آخر سروده ها شماره ی صفحات اثری است که مورد مطالعه قرار گرفته و سروده های مستند پیام این متن از میان آنها انتخاب شده است. از آنجا که تنها یک نسخه از آن موجود است، متاسفانه کنجکاوها و علاقمندان از مطالعه ی آن محروم میمانند. ولی مطمئنا سروده ها را میتوان در آثار دیگر پیدا کرد. نگارنده با استفاده از حاصل زحمت گرد آورنده و دستنویس کننده ی آن اثر پر ارزش یادش را گرامی میدارد.
در مورد هویت اجتماعی، فرهنگی و تاریخی و همچنین اعتقادات یارسانیان آثار متناقض و متفاوت زیادی در دهه های اخیر نگاشته و منتشر شده اند. هر نویسنده ای بزعم خود نام و پیشنه ای کمابیش متفاوت برای این جامعه به تصویر و توصیف کشیده که پرداختن به آنها در این متن مد نظر نیست. از جمله نامهای جاافتاده که بر روی این جامعه گذاشته شده میتوان از آل حق یا اهل حق (در ترادف با اهل بیت)، علی الهی، علویان زاگرس و دهها نام گوناگون دیگر ذکر کرد. اصولا هرگونه نام و پیشینه سازی ای که در آثار فرهنگی و تاریخی یارسانیان مستند نباشد باید نادرست تلقی گردند.
یاری نام دینی است که بنا به آثار (یارسانیان) در دسترس برای اولین بار توسط بهلول در قرن دوم هجری از آن نام برده شده است. در آن زمان بهلول و یارانش سخن از آیین کردان و ایران میزنند و خود را به زروانیان منتسب میدانند و سعی در جمع آوری پیروان و متشکل کردن یاری دارند. ادامه ی تلاشهای ناموفق بهلول و یارانش در قرون بعدی توسط وارثانش منجمله بابا سرهنگ (قرن چهارم هجری) سلطان سهاک (قرون هفتم ) پیگیری میشوند.
بابا سرهنگ: گرچک دست نیشان تبریزمن طویل ایسا سرهنگم یورت ما بهلول
احمد: غلامان منیشدی و مات و ملویل خدام سلطانا سلطانا بهلویل 1829
دکتر صدیق صفی زاده در کتاب "دانشنامه نام آوران یارسان" (1376، ص 42) چند بیت شعر بزبان عربی به بهلول نسبت داده و بخشی از ترجمه ی آنها را اینطور آورده است «از دست ستمگرانی که به خاندان پیغمبر ستم کرده اند به سوی خدای بزرگ پناه می برم و من مهر پیغمبر و خانواده ی آن بزرگوار را برای خود آئین کرده ام ...». در صفحه ی 39 همان کتاب ایشان چند بیتی از اشعار بهلول بزبان کردی هم آورده اند «بهلول ذاتیون ذات یکدانه ...». اولا، با توجه به اینکه صفی زاده خود معترف است که به آثار دست نویس زیادی از گذشته ی یارسانیان دسترسی پیدا کرده و از مطالعات گسترده ای هم در آن رابطه برخوردار میباشد، لذا ایشان باید میدانست که بهلول، "ذات یکدانه" همان خدای زمینی است. قاعدتا خدای زمینی نباید احتیاجی میداشت که برای رفع حاجت بدرگاه همتای آسمانی خود پناه ببرد و یا لاقل صفی زاده باید حل این معما را بداند. دوما، در صفحه ی 41 همان کتاب ایشان آورده اند «هنی مگیلن یک یک شاران تا زنده کریم آیین ایران». نویسنده مزبور در صورت صحت ترجمه ی اشعار، لازم بود به سه دلیل در انتساب اشعارعربی فوق به بهلول و یارسانیان شک میکردند. یکی اینکه اگر بهلول مهر (ناچارا بمعنی دین قبول شود) پیغمبر و خانواده ش را آیین خود کرده بود، مگر اسلام در حال توسعه و رواج نبود، پس این دین چه لزومی به زنده کردن داشت. بعلاوه، وقتی خود بهلول، بقول صفی زاده، در بغداد مرکز خلافت مسلمانان و در میان مسلمانان بوده و حتی با امام جعفر هم ملاقات داشته چه لزومی داشت در جستجوی مسلمان به شهرهای دیگر برود. دوم اینکه جای شک نیست که پیغمبر خودش مسلمان بود، پس منظور از مهر ایشان آیین کس دیگر شود چیست؟ سوم اینکه در کجا مستند است که اسلام یا مهر پیغمبر یک آیین ایرانی است؟! نقطه حرکت و اساس تفکر دکتر صفی زاده در خلق آثارش در رابطه با یاری (بنوشته ی ایشان اهل حق ) این بوده که یاری شاخه ای از اسلام مفروض گشته و انعکاس این بینش در تفسیر و ترجمه ی سروده ها و واژه ها بقدری عیان میباشد که گوئی آیات قرآن و احادیث اسلامی از زبان کردی به عربی برگردانده شده باشند. دکتر صفی زاده در کتاب "تاریخ کرد و کردستان"، یاری (بقلم ایشان، هل حق) را مجموعه ای از عقاید ویژه که تحت تاثیر عقاید زرتشتی، مزدکی، مانوی، مسیحی، کلیمی و افکار فرق غالی در هم آمیخته میپندارد (ص 168)، اما در آثار مورد بحث سروده ها عمدتا با قرآن و ادبیات اسلامی مقایسه میشوند.
محمد علی سلطانی در پیشگفتار کتاب " قیام و نهضت علویان زاگرس 1" (1382) آورده اند. «انتشار آثاری ... خدمتی ارجمند به پیروان ... اهل حق محسوب میگردد، ...، اما نمودار چهره ای روشن از ساختار مبهم و دیرینه سال این آئین ایرانی، اسلامی نبوده و نیست، بدیهی است که نباید انتظار داشت که متون اعتقادی مکاتب و مذاهب، بیانگر پیشینه ی تاریخی آنها باشد، زیرا پیشینه و پندار اعتقادی همیشنه دو مقوله ی متمایز و جدا از هم بوده اند،....». محمدعلی سلطانی کار درستی کرده اند که جای پدیدار شدن چهره ای روشنتر از ساختار مبهم و دیرینه سال این آئین را خالی گذاشته اند، هرچند وقتی عبارتی بصورت «آئین ایرانی، اسلامی» نوشته میشود پیامش شفاف نیست!؟ چرا واژه ی آئین در این رابطه احتیاج به دو صفت "ایرانی" و "اسلامی" دارد؟ به هر حال توضیحاتی در نادرست بودن ادعای سلطانی در مابقی نقل قول، یعنی مابعد "بدیهی"، بخاطر روشن شدن منظورهای مهم نهفته در آنها ضروری میگردد.
اگر تاریخ با تقویم اشتباه گرفته نشود که انتظار پیدا کردن تاریخ تولد، تاریخ عروسی، مدت زمان سرما خوردگی و غیره در آن یافت شود و تاریخ آینه ی انعکاس گذشته، گنجینه ی اطلاعات راجع به گذشته ی معین و محدود جمعی (ساختار و روابط اجتماعی، شیوه ی زندگی، زبان، آداب و رسوم، نظام ارزش گذاریها و ...) ویا بازنمائی و بازسازی غیرجانبدرانه ی گذشته و اموری که اتفاق افتاده معنی شود اعتقاد یک وجه یا یک بعد از تاریخ و متون مذهبی بیانگر بخشی از پیشینه ی تاریخی میگردد. بعنوان نمونه، وقتی (گذشته از نامفهوم بودن پیام پاره جمله) صدیق صفی زاده مینویسد که بهلول مهر پیغمبر را آئین خود کرد و یا اینکه محمدعلی سلطانی مینویسد که « تثبیت...اهل حق...،علویانی که به ملاطفت و عنایت قائدان متشرع و وراع که رهروان سنت نبوی و مروجان احکام ولوی و سلاله ی پاک ائمه ی هدی بودند، از کیان اعتقادی خود چشم پوشیدند و به اسلام گرایش یافتند و قرنها در ذی بیرق عدالت خواهی آنان مبارزان نستوه و مروجان مبلغ و حافظ ولایت علوی و ظهور منجی و امامت و امانت خاندان علوی بودند، تا به ظهور صفویه، زمینه ی آمال نهائی آنان که استقرار حکومت شیعی و تمامیت ارضی ایران بود فراهم آمد که.... » (منبع فوق الذکر ص 7 و 8)، دیگر حاکی از پایبندی خود نویسندگان به قاعده و یا اصلی که نویسیده ی اخیر الذکر فرموله نموده نیست. اینها اسنادی هستند دال براین واقعیت که نویسندگان فوق الذکر، هر کدام به روش خود، برای دیگران در لفافه ی تاریخ نویسی اعتقاد (دینی) تراشی میکنند. برخلاف قاعده ی محمدعلی سلطانی یعنی « ... نباید انتظار داشت که متون اعتقادی مکاتب و مذاهب، بیانگر پیشینه ی تاریخی آنها باشد »، متون اعتقادی مکاتب و مذاهب لاقل باید بیانگر اعتقادات دینی، ایدئولوژیکی و یا علمی مبتکران، وارثان و پیروان آنها باشند. در محدوده ی جغرافیائی ما امری کم نظیر نیست که تاریخ و تاریخ نویسی غالبا بعنوان ابزاری برای پيشبرد مقاصد و مسائل سياسي و ايدئولوژيكي استفاده شده و نه بعنوان علم روشنائی گذشته و راهنمای آینده. بعلاوه، اینگونه آثار جوابگوی انتظارات و توقعات کسانی بوده اند و سیاست و مقاصدی را باید پیش برده باشند که نویسنده ی آنها مستحق دریافت مکرر لوح تقدیر از دست مبارک وزیران "وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی" کرده باشند، در غیر اینصورت از بدو قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران تاکنون دگر اندیشان، دگر نویسان و دگر بینان و ... تنها لوحی که دریافت کرده اند حکم ترور، اعدام، زندان و شکنجه و ... بوده است.
با نگاهی کنجکاوانه و پژوهش گرانه به آثار یارسانیان و ساختار آنها، هر چند دستخوش تغییرات و کم و زیاد شدنهای فراوانی در بازنویسیهای مکرر بوده اند، نمایان میشود که آثاری صرفا دینی نیستند، بلکه فلسفه، ادبیات، تاریخ، هنر، زبان، جغرافیا، باورها وگستره و عمق اطلاعات سرایندگان و مردم معاصر، وضعیت و موقعیت عصر و خیلی اطلاعات نادر و ارزشمند دیگری را در خود نهفته و تعبیه دارند. استخراج دانش و اطلاعات از آنها در گرو فضائی باز، انتشار پرتیراژ و تجزیه و تحلیل و جراحی آکادمیکی میباشد.
حال اگر تقابل استدلال و منطق با اهداف و مقاصد دنیوی و ثوابهای اخروی کنار بگذاریم و به آثار یارسانیان مراجعه کنیم به سند مجادله ی بابا سرهنگ و یارانش با مسلمانان دودانی برمیخوریم که نکاتی در آن به سطور بالا ربط پیدا میکنند.
تبریز: هفتاد و یره نفر ملا و معتبر چه دودانیان بابا سرهنگ درویشان برد او اورامان
بابا سرهنگ: یا آشان برو چه به نما و زور کتیو و کلام اله
پیغمبری باران و گوا شاهدی بدو ملک چه کیا
ها ایمه و زور خوشین و نازنوا جبرائیل چه هفت آسمان باری وگوا
شاهدی بدو ملک چه کیا 1854
(بدون توجه به تعبیر و تفسیر اشعار و یا اینکه ملک (موضوع مورد مجادله) مادی بوده یا معنوی) نامها، کلمات و واژه ها از دو اعتقاد کاملا جداگانه سخن میگویند. هر شخص دارای منطق و اعتقادات زمینی میتواند طرح یک سوال، که به نوبه ی خود میتواند انگیزه و سوژه ای برای پژوهشهای بیشتر باشد و یا حداقل روشنائی شک و تردید روی صحت ادعاهای امثال صفی زاده و سلطانی بیاندازد، این است: چرا پیغمبر، قرآن (کتیو) و کلام الله باید گواه صداقت شاهدی مسلمانان باشد، ولی بابا سرهنگ و یارانش زور خوشین، ناز نوا و جبرائیل. اگر باباسرهنگ و پیشینیان و وارثانش بقول سلطانی فدائیان خاندان علوی بوده اند، اولا باید قرآن را قبول میکرده اند؛ دوما بجای خوشین علی بن ابیطالب گواه میگرفتند، سوما کلام الله را گواه صداقت شاهدی خود قرار میدانند، چهارما اگر ملک معنوی بوده باشد هر دو طرف اختلاف نظر و یا تضاد اعتقادی چشمگیری نمیداشتند. خلاصه، وجود پیغمبر، قرآن و کلام الله در اشعار فوق موید مسلمان بودن دودانیان میباشد، اگر بابا سرهنگیان هم پیرو فرقه ای از اسلام حال علوی یا غیره فرض شوند، قاعدتا باید مقدساتشان بهم نزدیک میبود.
در آثار دوره ی شاه خوشین در قرون چهارم و پنجم هجری سروده های زیر بچشم میخورند.
باباخوشین: ای درّ طلبان منزل ما درّست گر دست ما تهی ولی چشم ما پرّ است
درباطن منزل معوای ما سرّست هرکس از درّ در آید معوای او درّست
اگر تفسیر دکتر مرتضی مطهری (انسان قرآن، مجموعه آثار جلد دوم، ص 216) «... انساناز نظر قرآن نفخه روح الهى است و خواه ناخواه به سوى خداى خودش بازگشت مىكند.» مبنای مقایسه قرار داده شود، نتیجتا سروده های فوق حاکی از آن نیست که یارسانیان اعتقادات خود را رها نموده و به اسلام گرویده باشند. بعلاوه، بابا بزرگ یکی از یاران شاه خوشین خطاب به دیگر یارانشان چنین میگوید:
خوشینا خدا گواهی بدیمی خوشینا خدا 1835
(خوشین خداست، گواهی بدهیم که خوشین خدا است.)
بابا نااوس (ناعوث) در قرون پنجم و ششم هجری در واکنش به اذیت و آزارهای مستمر و مداوم سرگتیان و دودانیان (مسلمانان) چنین میگوید:
چه دست مرد بی حیا و مکر آفرتی ها میردان گردن کنج خلوتی 1899
شرط بوبنیطان او کنج مزگفتان بدی و دستان مور و تسبیتان
(مطمئن باشید که مهر نماز و تسبیحهایتان در دستتان میگذارم و شما را در کنج مسجدهایتان گوشه نشین میکنم. )
درجای دیگر:
عز ناعوث نان ناعوث صوره ریش صوفی و ملای دودانی بازی و دویره
اشعار زیادی نمونه ی آنهای فوق اسناد این واقعیت میباشند که یارسانیان در این دوره هم هنوز اشتراکات اعتقادی ای با مسلمانان ندارند و همچنان مورد اذیت و آزار بوده اند.
در قرون هفتم و هشتم هجری سلطان سهاک جانشین بهلول و شاه خوشین بودن خود را در سروده های زیر مورد تاکید قرار میدهد.
ذاتم بهلوله بهلول سرتیله سرّم کس نزان جل جلیله 1953
خوشینم خوشین صاحب سلسله خوشینم خوشین
اشعاری که در زیر آورده میشوند از مراحل مختلف پیشروی سلطان سهاک و یارانش برای متشکل کردن یارسانیان و مدون و مکتوب کردن آیین شان تحت نام یاری سخن میگویند.
وعده ی سلطان سهاک به یاران و یارسانیان:
یاری پی یاران مکری تمام ار اوسا وعده ناوری و جا
آفریده بیانی نینانی خدا ار اوسا وعده پی یاران تمام نکری
چه امت محمد بیانی روژی پنچ وقت نماز بکری 1985
(کار ساماندهی یاری را برای یاران به سرانجام خواهم رساند، اگر وعده ی خود را بجا نیاورم یک مخلوق باشم نه خدا. اگر بخاطر یاران به وعده ی خود جامه عمل نپوشانم، کسی از امت محمد باشم و روزی پنج وقت نماز گذار باشم.)
دعوت سلطان سهاک از یاران و یاوران خود برای جمع آوری سروده ها و جزئیات آیینی شان:
سلطان مرمو: چه هرده هرده یاران بیان بیدیوه چه هرده هرده
پیر دلیلتان هن بلدی مصلحت بکردنی هر چه مواچو کردیو بردی 1969
(یاران هر کجا هستید بیائید که در پرتو تدابیر و راهنمائی پیر دلیلتان (بنیامین) مشورت کنیم. )
نکته ی قابل توجه و حائز اهمیت در دو بیت فوق این است، پادشاهی، در مفهوم غیر دینی، صاحب قدرت خداوندی مردم را به مشورت دعوت میکند و تحمیلی در عملش نیست.
درجای دیگر:
پی ورو دیمی یاران یاوران پی ورو دیمی
نیمی بواچدی بشنودی نیمی تا بگندی او شون ارکان قدیمی 1969
(یاران و یاوران بیاید که با تبادل دانش و اطلاعات در مورد ادمه ی راه و روش ارکان قدیمی خویش به توافق برسیم.)
بنیامین آن ارکان را چنین توصیف میکند:
دل بسته همت ارکان ورین پاک باز و پاک دست پاک ذیل و پاک زین 1984
سلطان سهاک ارکان یاری را چنین بیان میکند:
یاری چار چیون باوری و جا پاکی و راستی و نیستی و ردا
اشعار زیادی از خاتمه ی سر و ساماندهی سخن میگوید:
رمزبار: اورو نیان میزان راگه ی حساوی نکفان اوشون حرف کتاوی
(امروز اصول راه راست را تنظیم کردیم، دنباله رو گفته های قرآن (کتاوی) نشوید. (به دگر سخن) شما هم صاحب آیین نامه اعتقادی خودتان شدید و به قرآن داران نگروید.)
رمزبار در جای دیگر چنین میگوید:
وست او پردیور بارگای شام آما وست او پردیور
وست او پردیور آشکارش کرد دین
(شاه من (منظور سلطان سهاک) پردیور را محل بارگاهش قرار داد و دین را آشکار کرد.)
گروهای متفاوت مذهبی متعددی در عصر سلطان سهاک وجود داشته اند که در میان آنها دوست، نزدیک، بیطرف، مغرض، دشمن و غیره بچشم میخورند. چنین بنظر میرسد که سلطان سهاک و یاران مقربش طی نشست یا نشستهائی اعتقادات و موقعیت و وضعیت آن گروها را مورد بحث و تبادل نظر قرار داده باشند و نتیجه را در اثری بنام "کلام گرو" بجای گذاشته اند. در اینجا چند نمونه که معمولا دید یاران نسبت به هر کدام ازآنها بصورت یک بیت کامل و موضع هرکدام از آن گروها در قبال یاری بصورت یک نیم بیتی سروده شده، آورده میشوند.
داود: هنت گروی هنشان لکه حر بی هوسارنی ملان او مکه
آسیاو بی استادنی مکوفشان پکه
(گروهی نشانه دار (ظاهر، ریش، لباس؟) که آسیابشان بی استاد است و مکوفشان پکه (مفهوم نشد؟)، وجود دارد که بدون آنکه بدانند برای چه؟، رهسپار مکه میشوند (حج روی)).
بنیامین: هنت گروی نیشتنی درهم و قول ملا موان خاطر جم
آخر موزیشان او راگه ی ستم
(گروهی مدام دورهم جمعند و به گفته های ملا اعتنا میکنند که آنها را به راه ستمگری هدایت میکند.)
رمزبار: هنت گروی مرامان بی رام ملان او مزگفت چه صبح تا و شام
ریشخند مکران و واته و کلام
(گروهی هستند که از نظر اعتقادات سردرگم بوده و از صبح تا شب در مسجد هستند، آنها استدلال و کلام را به باد مسخره میگیرند.)
احمد: هنت گروی چنمان دوره سجده و شامشان ... موره
چنی یارسان دایم لازوره
(گروهی از ما دور هستند، سجده و شامشان (کلمه ی نقطه چین خوانده نشد) که در قبال یارسان طرفدار بکارگیری زور میباشند.)
بنیامین: هنت گروی یاری موانان ویشان و سید مرسل مزانان
شم قالن ویشان بالا منمامان نه جواب مدان نه چیوی مزانان 1866
(گروهی دم از دوستی میزنند و خودشان را سید مرسل میدانند. اینها خود بزرگ بینان جنجال آفرینی هستند که نه جواب میدهند و نه چیزی میدانند.)
خیلیها کوشیده اند که با ادعا و استدلال یاری را شاخه ای از اسلام قلمداد کنند، اما در آثاری که در جمهوری اسلامی اجازه ی چاپ می یابند و لوح تقدیر را به نویسندگانشان اختصاص میدهند، سعی میشود که یاری و یارسانیان را از طریق ژنتیکی و نسبت خویشاوندی به قبائل قریش پیوند بزنند. همانطور که مشاهده میشود، سروده های فوق حامل پیام دیگری در آن رابطه هستند.
داود: هنت گروی خلق مکری میان منیشان هام رنگ سرّی
آشان و یاری ذیلشان نخری
(گروهی اهل مکری با ما همنشینی و ابراز هم آیینی میکنند، ولی آنها قلبا یاری را قبول ندارند. )
ابراهم: هنت گروی خلق شکاکا میان منیشان هام رنگ پاکا
هرگز نمکفان او شون کاکا
(گروهی اهل شکاک هستند که با ما همنشینی و ابراز هم آیینی میکنند، ولی هرگز پیرو سلطان سهاک (کاکا) نمیشوند.)
احمد: هنت گروی هام رنگ دینی میان منیشان مکران قینی
چنی گرگ دمه موران چنی میش شینی
(گروهی هم دین هستند با ما همنشینی و در عین حال کینه توزی (لج، ناز) میکنند، آنها با گرگ دمه میخورند و در کنار میش زاری میکنند. )
رمزبار: هنت گروی خلق ستمه میان منیشان هام رنگ شمه
آشان وی دینه مکران گمه
(گروهی اهل ستمند و با ما همنشینی دارند آنها این دین را به شوخی میگیریند)
داود: هنت گروی اریشان اری نریشان نری نه چه رمه و بی طالنی نه چه توم استری
شاپور ازلیشان وستن اوسری
(گروهی هستند که آریشان آری و نه شان نه است ، معلوم نیست چه کاره اند و از کجا آمده اند، آنها هوای شاهپور اولشان در سر دارند.) احتمالا این گرو پیروان مانی باشند که در زمان شاهپور اول یکی از پادشاهان ساسانی (241 – 272 م) در روز جلوس او دین خود را بر وی عرضه داشت و نام کتاب دینی خویش، شاهپورگان از نام پادشاه مشتق کرد. (تاریخ ایران زمین، دکتر مشکور، 1378، ص 82)
لازم به گفتن است که یارسانیان از عواقب تسلسل مانی – مزدک – خرم دینان – قرمطیان و غیره باشند زیر سوال میرود و تاریخ آنها به تاریخ طبرستان و خراسان و غیره مربوط است نه به کردستان سلطان سهاک. (ادامه ی متن این منظور را شفاف تر میکند.)
(توضیحی کوتاه در اینجا لازم است در مورد کلمه ی خلق (که در کردی بصورت خه لک نوشته میشود) و قاعده ی ترجمه ی سروده های مربوطه داده شود. کلمه ی خلق میتواند هم قبل از صفت (ستمکار) و واژه هائی مانند حق، ستم، دروغ قرار گیرد و معنی اهل (= تابع، پیرو و ...) بدهد و هم قبل از اسم (مکری و شکاک) بیاید و اهالی یا ساکن معنی شود. کلمه ی مکری میتواند بصورت هم صفت و هم اسم بنظر برسد ولی کلمه شکاک اسم است. بنابراین هر دو کلمه بصورت اسم برداشت شده اند.)
سروده های فوق از مدون و مکتوب کردن چیز دیگری بجز یاری، یعنی دین رایج در میان مردم یارسان سخن نمیزنند. بارها و بارها در سروده ها تکرار میشود که ما یاری را سامان میدهیم و حتی یک کلمه هم از اهل حق، علی اللهی و علوی و غیره برزبان آورده نمیشود. همچنین گروهای که امروزه تاریخشان دارد به سهو و یا به عمد بجای تاریخ مستقل یارسانیان بقلم کشیده میشوند در همان زمان هم وجود داشته اند و هر کدام در فکر پیدا کردن راه حل چه باید کرد؟ بوده اند. چنین بنظر میرسد که بعضی از آنها حال اهل حقها، علی اللهی ها، قزلباشها و یا غیره به یاری نزدیک بوده اند. بطور خلاصه و کلی میتوان دو نتیجه گیری نسبتا مطمئن از سروده ها داشت: یکم، اسلام در کردستان سلطان سهاک (کردستان تحت پادشاهی سلطان، بعدا سروده ی مربوطه آورده میشود.) هنوز توسعه زیادی نیافته و گروههائی بطور سطحی از آن پیروی میکنند و آلت دست ملاها علیه منجمله یارسانیان بوده اند. در زمان شاه خوشین از ریجاب و در زمان بابا سرهنگ و بابا نااوس از مناطق دودان و سرگت و آنهم در رابطه با ضدیت و مجادلاتشان با یارسانیان اسم برده شده است. موید دیگر این ادعا مراودات یاران در مناطق استانهای کردستان، کرمانشاه ، لرستان و همدان در ایران و مناطق کردنشین در عراق است. دوم، گروهای زیادی از بازماندگان دیگر ادیان باستان (مزدکی و مانی و زرتشتی) در اثر گسست با گذشته و پراکندگی جغرافیائی سردرگم، بی انسجام و متزلزل بین ساماندهی و تجدید سازمان دینی، پیوستن به پیروان سلطان سهاک و یا گرویدن به اسلام مردد هستند.
در قرون نهم و دهم هجری خاموش آثاری از خود بجای میگذارد که وضعیت و موقعیت یارسانیان در عصر خود، که مقارن است با عروج شیعیگری و بقدرت رسیدن سلسله صفوی و نهادینه کردن مذهب شیعه بعنوان دین رسمی کشور، توصیف و ترسیم میکنند. سرودهای این دوره از پایان دوره ی طلائی زندگی بدون ترس و خوف یارسانیان که در سایه شاهی سلطان سهاک ممکن شده بود و همچنین فضای خفقان آور و مخوف عصر خودشان سخن میگویند. رمزبار فضای باز حاکم بر یارسانیان دوره ی سلطان را در قالب شعر چنین بیان میکند:
شادی پای ستوین کوی طلانه دین آشکار برملاتانه
بی خوف و ترس شادی شاتانه
(بی خوف و ترس شادی کنید بخاطر اینکه دینتان آشکار و اعتقاداتان آزاد است و شاه (سلطان سهاک) از خودتان میباشد.)
از سروده های خاموش چنین برداشت میشود که ایشان سعی و کوشش نموده اند که با دادن پند و اندرز به یارسانیان، خودشان را اولا از صدمات و آسیب های مسلمانان (فرقه های شیعی و سنی) محفوظ نگهدارند و دوما به زندگی بهتری و آینده ی روشنتری امیدوار باشند. نمونه هائی از آن اشعار:
لاح لاح الله ایمانا قصا چه بره ی دیوان بگیربگیرا برس برسا
یار علی زمان رسمش و دسا رستم رستما رستم موانا
یاران رستمشان نجم نمانا
(لا اله الله ایمانان در شورند و در دربار بگیر بگیر و برس برس است. حاکم وقت پیرو علی است و ایشان را رستم میدانند، یاران (منظور یارسانیان) رستمشان (سلطان سهاک) در جمعشان نمانده است.)
در جای دیگر:
لاح لاح الله هی و توانا بنده پی چیش مترسو پرچین یزدانا
پرچین یزدان گلو گلستانا لاح لاح الله ایمانا شایت
جهود بد فعل وشترم چنه میو چه برای ناحال و دوست کم نیت
هامساوزنی بدترن چه زنا زریت
(لا اله الله ایمانان در قدرت هستند (لا اله الله منشا قدرت است)، من چرا بترسم با اینکه پرچین یزدان است. پرچین یزدان گل و گلستان میباشد، لا اله الله فقط ایمان است. جهود بد عمل به اندازه ی برادر ناحال و دوست نااستوار مرا آزار نمیدهد ، و ضدیت با همسایه (همسایه زنی) بدتر از زناکاری میدانم.)
در جای دیگر:
کته خشتی بیانی بنه رت یانه مهراوی روشنای روژینان دشمن قرآن کتاوی
خلاتم غیبتا پریم سواوی 1882
(بسان تکه خشتی در پایه ی ساختمان مهرابی خانه نشین شده ام، روشنائی بخش روزم و دشمن کتاب قرآن بحساب میایم. هدیه ام غیبت دیگران شده که بسیار آزار دهنده است.)
در جای دیگر:
ناکسان کردن راز پشیوی بسم اله چاکه مکران مدراوی دیوی
بسم الهی نک نام خدانا نیمی چه کتیو مونیان نیمی چه کلام اله نا
تخت ازلی سینه میردانا
(ناکسان همه چیز را بهم ریخته اند، بسم الله قبول دارند و دیوی را ستایشگرند. مگر نه اینکه بسم الله نام خداست و پاره ای از روی کتاب (قرآن) قرائت میشوند و بعضی چیزها هم بنام کلام الله روایت میگردند. تحت ازل سینه ی انسان (مردان) است)
آثار در دسترس بجای مانده از این دوره از تمایل به شیعیگری و یا شادی و شعف برای حکومتی شیعی سخن نمیگویند، چه رسد به اینکه بر این باور شوید که یارسانیان مرکز فارغ التحصیل کردن فدائیان علوی بنا کرده باشند. برداشتی که از اینوع اشعار میتوان کرد این است که یارسانیان در این دوره همانند گذشته آداب و سنن و اعتقادات مستقل خود را داشته اند و در حفظ آن میکوشیده اند. بهمین خاطر هم تحت شرایط بدی زیسته و مورد تعقیب و آزار و ستم قرار داشته اند. بعلاوه، چنین بنظر میرسد که در صف متحدشان رخنه شده و کسانی از میان خود و همسایگان دوست نمایشان حرف بیار و جاسوس اعتقادات مردم برای حاکمان وقت شده باشند. در اینجا لازم بذکر است که خیلیها متفق النظرند که قبائل شیعی ترک که هم مذهب شاه اسماعیل صفوی، شیعه قزلباشی بوده اند ایشان را در قبضه ی قدرت مدد رسانده اند و بقول د. ق. قيزيلباش در مطلبی بنام علویان ترک، همین شاخه از علوی بود که مذهب رسمی ایران اعلام شد، اما بعدها روند بنفع شیعه ی امامی تغییر داده شده است. (منبع فوق، ص 286) شیخ امیر زوله ای مذهب مورد بحث را شاخه ی نصیری شیعه دانسته است. (پایین تر سروده آورده میشود)
در قرون یازده و دوازده اثرات و نشانه های تعرضات و تهاجمات اعتقادی و فرهنگی اسلام شیعه در آثار یارسانیان مشاهده میشوند. از آثار آن عصر که به یارسانیان انتساب داده میشوند، میتوان از مجموعه اشعار شیخ امیر زوله ای نامبرد که منعکس کننده ی بارز نضج و رواج ادبیات و اعتقادات فرقه های مختلف شیعی در میان متون یارسانیان میباشند. بر خلاف تصوراتی که کوشش میشود رواج پیدا کنند، یارسانیان فدائیان علوی، اهل بیت و اهل حق نبودند که برای بقدرت رسیدن سلسله ی صفوی جنگیده باشند و چنان حاکمیتی آرمان والا و درینه شان بوده باشد، بلکه این بمبارانهای تبلیغاتی، تعدی و اجبار غیر قابل تحمل علمداران مذهب شیعه و حاکمان وقت بوده است که هدفمند بدنبال خلق فدائیان علوی در میان یارسانیان بوده اند. امیر زوله ای بقدرت رسیدن سلسله ی صفوی و جنگ بین ایران و عثمانی را در قالب شعر به شیوه ای حماسه آمیز بتوصیف میکشد.
ترک سرینن وقت روی آخیز ترک سرینن ...
نسر ممالان املاک ایران تا و دهنه ششدانگ طوران ...
مور نه صفی سند نعلین چه عثمان دفتر طومار حواله حکمان ...
باقی پی یاران شرط و بنیامین ویش خاوندکارن آمین کن آمین
ویش خاوندکارن یار یادگارن حکمشان و مور خاوندکارن
مور جلیلی حکم نبوت ها نه خاندان نصیری امت...
هر کس نه یاران نصیری پاکن رمزی بش دارو نه گشت بی باکن
(بطور خلاصه، امیر زوله ای میگوید که ترک سرین (شاه اسماعیل؟) بقدرت رسید و سرزمین ایران را از وجود عثمانیان پاک کرد و ایشان حاکم مطلق (خاوندکار) هستند و وی را شکرگذار باشید. ایشان حاکم مطلق و یار یادگارند. ایشان حکم نبوت دارند و از خاندان امت نصیری میباشند. در پایان هم میگوید هر کس از یاران که نصیری خالص (ناب) باشد خودش اختیار دار و از کسی ترس و خوفی ندارد. ) بعلاوه در اینجا اشاره به سند بین صفی و عثمانیان میشود که به احتمال زیاد پیمان موسوم به عهدنامه ی زهاب در سال 1049 هجری که طبق آن بغداد در ازاء صلح به عثمانیان واگذار شد. (منبع فوق، ص 280)
بمنظور شفاف تر کردن این واقعیت که تحریفات و اختلاطات اساسی و بیگانه با آثار دوره سلطان از این برهه و متعاقب آن در متون منتسب به یارسانیان پدیدار میشوند، در زیر نمونه هائی با هم مقایسه میشوند.
سلطان سهاک راجع به جهان هستی چنین میگوید:
سلطان مرمو: رهنماتانا میردان ازل پیرشرط رهنماتانا
زمینم چه پو آسمانم تانا آب و باد و خاک و آتش جامه جهانا
مثقال مکیشی مثقال میزانا ذرّات و حکم میوت او یانا 2004
(پیر شرط (بنیامین) رهنمای شما ازلیان است. زمینم پود و آسمانم تار، آب و باد و خاک و آتش به جهان هستی جسمیت میدهند. مثقال واحد وزن و تعادل است، ذرات بوسیله نیرو (حکم، قدرت) در جای (مکان، منزل) خود در تعادل قرار میگرند.)
انسان زمینی با خواندن این سروده ها فقط میتواند افسوس بخورد که اندیشمندان ما هزاره ها پیش خیلی از اکتشافات صده های اخیر بشریت را در باورها و آیین خود نهفته داشته اند، ولی از محیط و فضای مناسب برای توسعه افکار و ایده های خویش برخوردار نبوده اند، والا شاید بشریت امروز بمراتب جلوتر میبود و یا حداقل مردمان ما همگام با پیشرفتهای روز جلو میرفتند. شاید گزافه گوئی نباشد اگر ادعا شود که قانون حاذبه ی نیوتون را میتوان از سروده های فوق بیرون کشید. ابراندیشمندانی که از ترس کور اندیشان زرتشتی و اسلامی در طول هزاره های اخیر نتوانسته اند براحتی عقاید و افکار و اعتقادات خود را در اختیار همگان و جهانیان قرار دهند. مطمئنا اندیشمندان و دانش آوران این مکتب در پیشرفتها و تمدن بشر نقش خود را مستقیما ایفا میکردند، هر چند آنها بطور گمنام و غیرمستقیم یعنی از طریق همقطاران و شاگردانشان ، فیلسوفان یونانی بشریت را تا به امروز همراهی کرده اند.
جای دیگر:
آب و باد و خاک وآتش جسما زرده گل جانا
(آب، باد، خاک، آتش جسم را تشکیل میدهند و زرده گل جان است. (در جاهای دیگر میتوان معنی ای مانند خورشید، نور ویا ذات (و بعضا نام نوعی گل) از کلمه ی زرده گل برداشت کرد.)
لازم به تاکید است که در اینجا بهیچوجه قصد پوشاندن جامه ای فیزیکی بر مقوله ها و مولفه های متافیزیکی در کار نیست، در جای دیگر آثار موجود به پروسه ساخت متافیزیکی بابا آدم اشاره شده است.
پیر موسی خطاب به سلطان سهاک:
ویت بنات نیان یا شاه روژ و لوح و حیات ویت بنا نیان
آسمان و زمین چهار قرّنه جهان سراسر تو تخم ذرّاتت شانان
زراتت شانان بی حد و سامان خلقت ویتن ویلان مگیلان
تو شناس نین پری چی ...
(شما بنیان گذاشتید، یا شاه روز، لوح و حیات را شما بنیان گذاشتید. آسمان و زمین و چهار قرنه ی جهان سرتاسر (همه) شما تخم ذرات تشکیل دهنده اش را افشاندید (پاشیدید). ذرات بی حد و حصری را افشاندید و اینها خلقت شماست که معلق دور میزنند. شما شناخته نیستید برای ... (کلمه ی نقطه چین خوانده نشد) )
مقایسه شود با اشعار سرایندگان زیرین:
چند بیتی از فلسفه ی خلقت جهان که تحت نام سروده های امیر زوله ای به یاری نسبت داده شده:
هفت طبق نه پشت ماهی دا لنگر ماهی نیشت نه گاو گاو نیشت نه بحر(حجر)
آورد او جهان اوسا ماه و خور آورد او جهان
و معجز کرد نروی آسمان بی و روشنی زمین و زمان
هوا بابا آدم اوسا آفرید هوا و بابا آدم
(هفت طبق روی پشت ماهی قرار داد و ماهی روی پشت گاوی نشست و گاو در دریا فرو رفت (روی سنگی قرار گرفت). سپس ماه و خورشید را به جهان آورد و با معجزه روی زمین مستقر کرد که روشنی زمین و زمان شوند. بعد از آنهم آدم و هوا را آفرید.)
درویش نوروز (اوائل قرن سیزده) این مهم را بشیوه ای دیگر بیان میکند (نگاهی گذرا به تاریخ و فلسفه اهل حق (یارسان)، دکتر گلمراد مرادی، ص 236):
نظام دا جهان و بی فکر و فن کوه نه کف بحر نه جای ویش نکن
نه بالای دوشاخ سقام دا لنگر گاو نیشت نه ماهی دریا نه حجر
(نظام داد جهان بدون فکر و فن، کوه در کف دریا که قابل جابجائی نباشد. روی دو شاخ مستقر کرد لنگر، گاو روی ماهی قرار گرفت (نشست ) و دریا روی سنگ)
توجه! اگر سروده ها مطابق اصل باشند، بنظر نمیرسد که پیام معنی دار و یا قابل فهمی داشته باشند، مگر اینکه کلماتی از آنها را سرنخ قرار داد و مفهومی برایشان عبارت بندی کرد. ضمنا نظام دادن به جهان بدون فکر و فن اساسا با توانائی و خصوصیات ذات یکدانه (قدرت لایزال در یاری) که درست کننده ی کائنات و از اسرار ازل باخبر است، بیگانه میباشد.
در ادامه:
ار کچم واتن یار دادن هوشم کلب کمترین یانه خاموشم (منبع فوق، ص 237)
(اگر چیزی اشتباه گفته ام همین را از یار یاد گرفته ام، کلب کمترین تکیه ی خاموشم)
لازم به گفتن است که درویش نوروز اظهار میدارد که اشتباه یا درست همین اطلاعات را از یار (منطور خواجه ی زمان خود، سید براکه است) کسب نموده است. چنین میتوان برداشت کرد که نوروز از ناسازگاری پیام سروده هایش با آنچه سلطان سهاک و یارانش در این رابطه گفته اند، مطلع بوده و خود را از نظر اخلاقی مجبور دیده که آنها را در قالب سروده بازگو کند و یا اینکه بنا به خواست خواجه اش چنان سروده است.
خان الماس لرستانی (1072 – 1138 هجری) (نام آوران …، ص 325):
له سرّ قدرت درست کرد عالم هفت طبق و پشت ماهی کرد محکم
(له = از ، و=روی ، بقیه کلمات فارسی هستند )
همچنانکه در بالا هم اشاره شد، بنا به شواهد و اسناد تاریخی، پس از بقدرت رسیدن سلسله ی صفوی و رسمی شدن مذهب شیعه در ایران، تبلیغات فرقه های مجاز شیعی در داخل بشدت بالا میگیرد و حتی جنگهای خونین زیادی در راستای توسعه ی این مذهب به خارج از مرزها هم دامن زده میشوند. این بدین معنی است که سروده های بجای مانده متعاقب بقدرت رسیدن صفوی تحت تاثیر تبلیغات فرقه های مجاز و یا بعلت فشار و اجبار و یا بخاطر حفظ امنیت و جان یارسانیان انحراف فلسفی، اعتقادی وادبیاتی چشم گیری در مقایسه با آثار دوره ی سلطان سهاک از خود نشان میدهند. دکتر مهرداد ایزدی در مقاله ی تحت عنوان یارسانیسم بزبان انگلیسی با استناد به شاهنامه حقیقت و برهان الحق به این نتیجه گیری رسیده که گویا یارسانیان معتقد باشند که خداوند هفت بار بر روی زمین حضور یافته است. دکتر گلمراد مرادی در اثر فوق الذکرش آن ادوار را به پنج دوره تقلیل داده است. کاملا روشن است که همه ی این نتیجه گیرها و برداشت ها از آثار سرایندگان زمان صفوی و متعاقب آن استخراج شده اند که با آثار دوره ی سلطان سهاک اساسا متناقض بوده و آن دوره بندیها هم نتیجه ی سطحی نگری و پشت گرمی به اسناد نادرست است. همانطور که مقایسه های فوق نشان میدهد، فلسفه ی خلقت در یاری کاملا تحریف شده و بصورتی نامفهوم و بسیار غیر معقول در آورده شده است. همین تحریفات تاثیر خود را در آثار نویسندگان و پژوهش گران تاریخ و اعتقادات یارسانیان بجای گذاشته و موجب شده که انسان خدائی در ذهنیتشان قابل تصور نشود و "ذات یکدانه" را همتای خدایان ادیان دیگر، مثلا الله (خداوند) در اسلام، یهوه در یهودیت، گاد (پدر آسمانی) در مسیحیت، اهورا در زرتشت و ... ندانند و از واژه های تجلی و ظهور (ادبیات اسلامی) برای بیان منظور استفاده کنند. بنابراینها، بر خلاف تصور خیلیها و برداشت بعضی از نویسندگان و پژوهشگران، بعد از سلطان سهاک ذات یکدانه جسمیت ظاهری نداشته است.
باید تاکید کرد که یاری بمثابه یک دین مستقل و کامل در دوره ی سلطان سهاک مدون و مکتوب شده است. از آن پس اشخاصی (غالبا اشخاصی که به دفاتر دسترسی داشته اند) از یارسانیان بخاطر زنده نگه داشتن آداب و سنن و اعتقادات دینی خود و راهنمائی و کمک به مردم، مطالعات عمیق تری از دفاتر و آثار عصرهای ماقبل خویش بویژه دوره سلطان سهاک انجام داده و با عنوان خواجه به علاقمندان دینی هم تدریس نموده اند. این اشخاص را معمولا بنیامین مهمان یا بنیامین خلات دانسته اند، (از روی مسامحه معنی ای معجزه ای بدان داده میشود) که عهده دار وظیفه ی بنیامین، راهنمائی و کمک به پیروان یاری معاصر خودشان در امور زندگی و دینی معنی میدهند. این نکته در سروده هائی از سلطان که فوقا آمد بوضوح میتوان برداشت کرد.
خدا بودن علی بن ابیطالب هم در همین ادوار اخیر وارد روایات، ادبیات و اعتقادات بعضی از یارسانیان شده و یا اینکه کوشیده اند که چنین شود، والا در دوره ی سلطان سهاک و ادوار ماقبل ایشان تنها از صفاتی که به علی نسبت داده اند منجمله عدالت، شجاعت و ابراز عشق و دوستی به خانواده و فرزندانش، در توصیفات و تشبیهات استفاده شده اند. علی توانست اسلام محمد را در بین قبیله های قریش آشکار کند و یارسانیان پس از بهم خوردن تشکیلات دینیشان متعاقب حمله ی خونین و سرسام آور اعراب تازه مسلمان در انتظار شخصی که بتواند شجاعانه یاری را ساماندهی و نمونه ی علی نه به روش ایشان آشکار نماید بودند. تشبیه بابا یادگار به حسین هم از همین توصیفات و تشبیهات سرچشمه میگیرد، یعنی بابا یادگار برای سلطان به اندازه ی حسین برای علی عزیز بوده است. نه بابایادگار (حسین) و نه شاه ابراهیم (حسن) فرزندان سلطان سهاک نبوده اند که چنین تصور کرد نسخه برداری از سلسله ی علی شده است. ضمنا حسن پیش از حسین به جانشینی علی رسید، این در حالی است که شاه ابراهیم هرگز مسند جانشینی سلطان نسیبش نشد، البته با رضایت خود ایشان و توافقات یاران عصر. مضافا، بد فهمی و ابهام تراشیهای زیادی در رابطه با واژه های کلیدی مانند حلول روح، ذات، ذات یکدانه، ذره، یورت و بویژه فلسفه ی خلقت جهان در یاری بعمل آمده و صاحبان آثار ادوار اخیر هم با مبدل کردن جوکهای معجزه آمیز و روایت بسیار عامیانه ای به شعر، (منجمله نمونه های بارز آنها داستان قرقره (حرف زدن با ماهی) و سربریدن نصیر توسط علی و زنده شدن دوباره ی ایشان که خود مسلمانها هم بدانها باوری نیست) به دامنه و عمق ابهامات و ناروشنیها افزوده اند.
نمونه ی زیر میتواند موید این ادعا باشد که در باز نویسیهای دفاتر دوره سلطان سهاک و ماقبل که در قرون اخیر صورت گرفته اند، علاوه بر تجدید زبانی و لغوی بنابه اقتضای زمان و پیشرفت ادبیات و همچنین برهم زنی سهوی ترتیبات زمانی و قرار گیری بیتها و تسلسل مجموعه ای (ترتیب قرارگیری مجموعه ی کلامها از اول تا خاتمه)، تغییرات و تعویضات سلیقه ای و شخصی هم در نامها و سروده ها بوجود آمده باشند. بعنوان مثال نامهای ادوار باستان را به علی و حسن و حسین غیره تغییر داده باشند و یا اینکه با تغییرات لازم در ساختار بیتها باضافه ی نامهای مورد نظر به آن کلامها اضافه شده باشند. نمونه زیر منظور را قابل فهم تر میکند. بنابه سروده های زیرین کاکا ریا (ردا) شاه خوشین را صاحب دلدل و ذولفقار (علی) خطاب میکند و ایشان در جواب میگویند که شما اشتباه گفتید و اشتباه خواندید من یزدان صاحب هفت طبق زمین و هفت طبق آسمان هستم.
کاکا ریا: جلاله نامه تو زول نیه زولش مزانا
صاحب دلدل و ذولفقار شیر غرانا ایمه کرد و مهمان یانه میرزا آمانا
خوشین: کاکا تو غلتت وات غلتت وانا
من یزدان نان یزدان هیچکس نزانا صاحب هفت طبق زمین هفت آسمانا
و مرکو جلاله و سواری آمانا
عبارت " غلتت وانا " اگر در این متن درست فهمید شده باشد، "اشتباه خواندید" نشانگر وجود متون کتبی در میان یارسانیان است. در بخش تاریخ قبل از اسلام نمونه ی دیگری از وجود متون کتبی در میان مغان آورده میشود. اگر اشعار کردی در کتاب دکتر صفی زاده، "تاریخ کرد و کردستان" صفحه ی 189 صحت زمانی داشته باشد موید وجود زبان کتبی در میان کردها میباشد و بعید نیست که نوشته های کتبی ای از دوران ماقبل شاه خوشین به ارث مانده باشد. قسمتی از ترجمه ی آن اشعار که موید از هم پاشیده شدن تشکیلاتهای دینی زمان ساسانی در اثر حمله ی بیرحمانه و خونین اعراب مسلمان میباشد چنین است: زورکار عرب دهات و شهرها را تا شهر زور ویران کردند. زنان و دختران را به بردگی بردند و مردان را در خون خویش غلطانیدند.
آوردن سروده هائی از سلطان و یارانش و همچنین امیر زوله ای، درویش نوروز و خان الماس بمنظور برجسته کردن این واقعیت بودند که آثار امیر و نسلهای مابعد رگه ها و اختلاطهائی از اعتقادات، روایت و ادبیات فرقه های مختلف شیعی در خود دارند. و این بنوبه ی خود به این معنی نیست که یارسانیان اعتقادات خود را رها کرده و به اسلام گرویده باشند. آثار مورد بحث دینی - ادبی بوده که پیام آور گوشه هائی از گذشته ی پر فراز و نشیب زندگی یارسانیان میباشند ولی بهیچوجه مرجع، معرف و موید اصول و ارکان یاری نیستند. احتمالا خیلی ها به مقالات زیادی از قلم بدستان اسلامی که همان روایت ماهی و گاو را زیر بنای حقیر شماری اعتقادی و فرهنگی و بهانه ای برای جوک سازی و مسخره ی یارسانیان قرار داده اند، برخود کرده باشند. متاسفانه سنت غیر ضروری و بعضا بی جای تکریم و تجمید از منابع اثر خویش، که در میان پاره ای از نویسندگان ما ریشه دوانده موجب گول زدن مضاعف مخاطبین میشود. یکبار آن تمجید و تکریمات نابجا از کنجکاوی و کاوش ناقدانه ی منابع اثر توسط مخاطب میکاهد و بار دوم خود اثر مربوطه بنوبه ی خود منبعی برای استفاده ی دیگران میشود. بدینگونه اولین خشت کج نهاده شده تمام دیوار را تا فلک ما کج میکند.
علاوه براینها، مزیتها و خصیصه های دیگری آثار قرون اخیر را بر متون و نوشته های ادوار گذشته تفوق داده است. یکم، در این آثار محتوای مخاطره آمیز جدی ای برای اسلام و اصول اسلامی یافت نمیشوند و بعلاوه، نامها، سمبلها و ادبیات اسلامی در آنها زیاد یافت میشوند. دوما، در این آثار همانطور که نمونه های زیادی در بالا بیانگر آنست اصول و اساس ریشه ای آیین یاری بطور مضحکی منحرف شده و به تبع آن هماوردی و یکپارچگی کلی مکتبی آنرا مبهم و غیرقابل فهم ساخته اند. خواسته شده که چنین تصویر ناجوری رواج پیدا کند. سوم، آثار ادوار اخیر از ترتیبات زمانی و مکانی بهتری نسبت به آثار دوره های قبل برخوردارند، یعنی پس و پیش نشده اند و هچنین با زبان و ادبیات آشناتر و قابل فهم تری نوشته شده اند و بعضا هم غلظت زبان فارسی در آنها زیاد است. چهارم، در دوره ی صفوی چهار گرو دست اندر کار کشورداری شدند: 1- سران نیروهای نظامی و روسای ایلات 2- روسای خاندانهای قدیم ایرانی 3- روحانیان عالیرتبه ی شیعه 4- کارگذران بلندپایه کشوری (تاریخ ایران زمین، ص286). بعضی اشخاص فرصت را غنمیت شمرده و بخاطر برخورداری از ابهت و اتوریته در میان مردم سرایندگی و مسند داری را مثمر ثمر یافته اند و بدانگونه خاندانهای تازه ای تشکیل داده اند و از آنطریق به مقام و دارائی دست یازیده اند. محمد علی سلطانی نمونه های زیادی از سندهای واگذاری املاک و اعطای مقام در کتاب "تاریخ خاندانهای حقیقت" بچاپ رسانده است. این سروده ها همانطور که نمونه ی امیر زوله ای در بالا بیانگر آنست در ستایش پادشاهان بوده و شاید هم مورد تقدیر قرار گرفته باشند.
علت دیگر امتزاج اعتقادات و ادبیات شیعی در آثار یارسانیان عصر صفویه و متعاقب آن را میتوان مغلوبیت مذهب سنی بعد از حدود نه قرن دانست (تاریخ ایران زمین، ص 267). ابهت آور بودن شیعه گری از یکسو و اتهامات و اجبار بر سنی ها به دستاویز همکاری با عثمانیان از سوی دیگر مذهب شیعه را در ایران بتدریج در اکثریت قرار داد. از آنجائیکه یارسانیان طی همان مدت همیشه از طرف سنی مذهبان مورد تعرض و اذیت و آزار بوده اند، خانواده ی علی را وجه مشترک قرار داده و قدرت را پشتیبان خود گردانیده اند. خلاصه، در هم آمیزی ملک داری و مسند داری، نزدیکی با قدرت و خلاصی از فشارها و ستمهای سنی مذهبان دست در دست جوسازی و اجبار از طرف رژیمها، آثار ادوار اخیر را تحت الشعاع شیعه گری قرار داده اند.
نتیجتا، تصویری که از یارسانیان در اذهان همسایگان و اطرافیان و حتی خودیها از مذهبیون گرفته تا علمیون بدست داده شده، تصویری مستخرج از آثار امیر زوله ای و نسلهای بعد از ایشان بوده و این تصویر نه تنها کامل نیست بلکه رنگ آمیزی اسلامی شده وکج و معوج هم هست. نویسندگان، پژوهش گران، خودیها، همسایگان، اطرافیان، مذهبیون، سیاسیون و غیره همه و همه قضاوت و برداشت خود در مورد اعتقادات یارسانیان را بطور مستقیم و یا غیر مستقیم با توجه به آثار امیر و وارثان ایشان بدست داده اند و توجه زیادی به آثار اولیه بویژه دوره سلطان سهاک و مخصوصا روند تاریخی ای که یاری طی کرده ننموده اند. از نویسندگان و پژوهشگران خارجی که مینورسکی برجسته ترین آنهاست گرفته تا صاحب آثار داخلی مانند دکتر مهرداد ایزدی، دکتر گلمراد مردای، دکتر صدیق صفی زاده و ... سرچشمه ی اسنادشان و پشتیبان استدلاتشان در مورد اعتقادات و آداب و رسوم یارسانیان بویژه فلسفه خلقت جهان از دیدگاه یاری سروده های شیخ امیر زوله ای و نسلهای معاصر و بعد از ایشان و همچنین آثار نعمت الله جیحون آبادی و نورعلی الهی (این دو نفر آخری مقوله ی اعتقادی تازه ای (دین، فرقه یا مذهب؟) بنیانگذاری کرده اند) بوده و در مورد تاریخ یارسانیان سرگذشت غلات و خوارج میباشد. گفته میشود صدای انسان خدائی برای اولین بار در میان سپاهیان اسلام طنین انداخت، ولی اینرا هم محتمل نمیدانند که آن حرف برای اولین بار در آن نقطه و مقطع و آنهم بعلت تقاطع با اعتقادات دین تازه ای در روشنائی تاریخ قرار گرفته باشد. قبل از جاری شدن سیل اسلام در مناطق امپراطوری ساسانی بحز مسیحیت و یهودیت و بودائیسم جویبارهای دینی ای مانند زرتشت، مانی، مزدکی، زروانی و غیره جاری بودند که بنوبه ی خود از یکجا سرچشمه گرفته و یا از همدیگر منشعب شده بودند و به همین دلیل هم قاعدتا باید جای تعجب نباشد که اشتراکات زیادی در میان آنها یافت شوند.
در اینجا سعی بر آن نیست که اشتراکات فکری، اعتقادی، فرهنگی و … ، که محصول طبیعی و تاریخی تاثیر و تاثر، تعاملات، متقابلات و متعادلات میباشند، در میان مردمان ساکن یک محدوده ی جغرافیائی که در تماس و مراوده با هم بوجود میایند، نفی و انکار شوند. برعکس سعی برآنست که همین نکته ی مهم مورد تاکید قرار گیرد. تاکید بر این واقعیت است که خیلی از کتابهای تاریخ جای تقویمی برای یاداشت کردن روز تولد، مرگ، حمله، شکست، بقدرت رسیدن، تاج گذاری و رویدادهای مشابه پر کرده است. عملا همین تاریخهای موجود هم درمورد یارسانیان سر و ته گرفته شده و یا ته به سر خوانده میشوند. این بدین معنی است که بررسی تغییرات و تحولات مکتبی و اعتقادی و پژوهش سیر تطوری ادیان و مذاهب مردمان ساکن امپراطوری ساسانی مقطع حمله ی اعراب مسلمان را باید از همان آغاز مغلوبیت بطور جداگانه شروع و به زمانهای بعد رسید. بخاطر تسهیل برداشت منظور، مثال زیر از عصر زندگان آورده میشود. بعد از قدرت گیری اسلام سیاسی در ایران، اعدامهای زیادی به اتهام "محارب با خدا و مفسد فی الارض" تحقق یافته و در گیریهای زیادی اینجا و آنجا با باصطلاح "ضد انقلاب" بوقوع پیوسته است. حال سوال این است: شخصی بی اطلاع از جغرافیا و ساختار گروهی و ایدئولوژیکی اپوزسیون مصمم شود که تعداد هواداران یک گروه مورد نظر که اعدام شده اند و یا تعداد درگیریهای همان گروه با نیروهای رژیم داشته را بشمارد و برای اینکار از منابعی مانند آرشیو رسانه های جمعی وابسته به دولت استفاده کند، موفقیتش چقدر است؟ در طول عمر اسلام قاعده کلی عنوان گذاری، سیاه کردن دگر دینان و دگر اندیشان و مخالفان پیش چشم مردم از یکسو و خداپسند و مستحق نمایش دادن اذیت و آزار و کشتار آنها نزد همان مردم از سوی دیگر بوده است. نامها و عنواینی که بسته به محدوده ی جغرافیائی و اقتضای زمانی تداعی کننده ی دشمنی با خدا، دین، سرزمین، حاکمان وقت و... باشند. بعضی نامها وعنواین مشترکی که برای بازماندگان ادیان باصطلاح باستان منجمله مانی، مزدکی، زروانی در تاريخ اسلام مثمر ثمر سرکوب و کشتار واقع شده اند، میتوان از غالی، ملحدی، زندیقی، خرمدينى، قرمطی، رافضی، مرتدين، کافران و ... نامبرد. تفکیک پیروان هرکدام از ادیان فوق الذکر و شاخه های منشعب شده از آنها بدون متون و تاریخهای غیر جانبدارانه کار آسانی نبوده و شاید به همین دلیل هم منابع نیمه اسلامی و غیر اسلامی همه ی آنها را در گونیهائی تحت عنوان نهضتها و جنبشهای ضد عربی - اسلامی و یا علویان طالب حاکمیت شیعی بجای خلافت اسلام سنی بسته بندی کرده اند.
تا اینجای متن سعی شد که سرگذشت یاری در مسیر تاریخ و روند اعتقادی مستقل یارسانیان بعد از گسترش اسلام در سرزمینهای امپراطوری ساسانی از لابلای متون خودشان بیرون کشیده شوند. اما بدون مراجعه به تاریخ های دیگر بخاطر ریشه یابی قدمت شواهد و نشانه های این دین، شفاف سازی در مورد تاریخ منحصر بخود یارسانیان بسیار کار دشواری خواهد بود. البته این به این معنی نیست که یارسانیان گیاهان هرزی باشند که در مناطق زاگرس روییده باشند و تاریخ مشترکی با دیگر اجتماعات و ملل ساکن منطقه نداشته باشند. این بدین معنی است که نویسندگان و پژوهشگرانی که سلولهای مغزشان در سرکه ی اسلامی پرورش یافته و نگهداری میشوند، آغاز زندگی بشری را از مقطع زندگی حضرت محمد شروع کرده، اسلام را مهد تمدن و گهواره ی ادبیات و تاریخ، قرآن را یگانه منشا آموزش زندگی بشری و عربی را تنها زبان مقدسی که یگانه خداوند ناب جهان به آن تکلم کرده، کویرهای شبه جزیره ی عربستان را شالیزاز ادایان، بقلم میکشند. دراین میان تمام تاریخهای محلی و ملی در هاله ای از ابهام و اختلاط می پیچانند. نویسندگانی که در مورد یاری و یارسان قلم زنی کرده اند علاوه بر تاریخ آنها، تمام سعی و کوشش خود را بکار گرفته که ترجمه و تفسیر سروده ها و پیامها را هم به آیات قرآن،احادیث و روایت و منابع اسلامی ربط دهند و بدانگونه تبرک نمایند که مورد قبول و تقدس واقع گردند. حتی نام مردگان و گذشته گان یارسانی را به نشانه ی باصطلاح احترام با کلمات، صفات و عنواین عربی میارایند. بعنوان مثال، "آقا سید براکه گوران اعلی الله مقامه" حامل چه پیامی برای پیرو یاری ای که سید براکه را فقط سید براکه میشناسد و محترم میدارد میباشد (نقل قول از دکتر محمد مکری در نام آوران... ، ص 340). اینگونه ادبیات در نوع خود سهوا یا عمدا قدم برداری در راستای آسیمیلاسیون است که پایین تر بطور مفصل بدان پرداخته میشود. در ادامه ی مطلب مختصرا به سرنوشت ادیان باستان یعنی مانی، زرتشتی و مزدکی و پایین تر هم به زروانی و مهرپرستی اشاره خواهد شد.
هر چند آیین مانی از دامن دین زرتشت زاییده شد، اما خدای موصوف ایشان بیشتر با زروان در تطابق بود تا اهورامزدا و بنابه بعضی متون تاریخی ریشه ی زهد و ریاضت و بدبینی نسبت به عالم جسمانی و زندگی مادی هم از همین آیین تغذیه میکند. شاهپور اول در ترویج دین هدیه ای خود بنا به قولی بهدف کاهش قدرت روحانیون زرتشتب در امور حاکمیت و کار شاهان کوشید. آیین مانی در همان عصر و زمانهای متعاقب آن دربعضی نقاط دور و بر منجمله در ترکستان، و چین و مصر و روم وسیعا اشاعه و رواج یافت و احتمالا تا مدتها بعد از عهد مغول شاخه های از آن به حیات خود ادامه داده باشند. (تاریخ مردم ایران، دکتر زرین کوب، ص 438) . از جمله قبایلی که بر آیین مانی بودند و در زمان حمله ی چنگیزخان مغول در اوائل قرن هفتم هجری به سرزمینهای محل سکونت مردمان ایران آمدند ترکان اویغور بودند. (تاریخ ایران زمین، دکتر مشکور، ص 213)
باحتمال، همین ترکان در اختلاط با مانی های بازمانده ی ساکن ایران که بنا به سروده های فوق در زمان پادشاهی سلطان سهاک وجود داشته اند و احتمالا همانند یارسانیان رویکرد خویشتن داری در مقابل هجوم اعراب را برگزیده باشند و به احتمال زیاد هم ترک بوده اند، در غیر اینصورت قبائل ترک ساکن ایران بدست ایغوریهای صف مهاجمان مغول به آیین مانی گرویده اند (که این احتمال ضعیف است، چون اگر هر دو طرف مانی نبوده باشند نمیتوانسته اند از علوی شاخه ی قزلباشی رنگ و رخسار قومی آذری (ترک) بدهند. (بقول د. قیزیلباش دین ملی ترکها)) و با تغییراتی جزئی و مصلحتی، شاخه های مختلف علویان ترک و ترکمن در ایران را تشکیل داده باشند و بمرور زمان موجبات بقدرت رسیدن صفویان (907 هجری) را فراهم کنند. البته در اینجا بهیچوجه سعی بر آن نیست که برای دیگران پیشینه سازی شود و نگارنده ظرفیت و توانائی این کار را هم ندارد، تنها فرضیه هائی که در این میان در نظر است که به اثبات برسند، یکم تداوم حیات مانی ها تا عصر سلطان سهاک و دوم زیر سوال بردن نظریه ای که معتقد است که همه ی فرقه های تناسخی بعد از اسلام از یکجا سرچشمه میگیرند و آنهم خراسان و جنبشهای تسلسل مانی – مزدک – خرمدینان، سیاه جامگان و .... همانطور که در بالا اشاره شد، تاریخ آن جنبشها به آیین مزدک ربط دارد و آن دین بنوبه ی خود از بسترهای اجتماعی مانی – زرتشتی – زروانی سربرآورده است، اما آیین مانی و پیروانش تا برهه ی پادشاهی سلطان سهاک ادامه حیات داده اند و این خود آن تسلسل را بعنوان پیشینه و مادر همه ی فرقه های تناسخی را زیر تیغ شک میبرد. بنابراینها، زرتشتیان، مانی ها، مزدکیها و زروانی ها بطور موازی و مستقل از همدیگر در تقابل و تعامل با اسلام قرار گرفته اند. جهت اطلاع مضاعف، مردان (؟) هجوم مغولها را در اشعار زیر سروده است:
مردان: ترک سرینن یه وعده هیهات ترک سرینن
هجوم تاتار خاقان چینن بطلینوس سالار صاحب نگینن
متعاقب تهاجم و استیلای اسلام، آیین زرتشت بعنوان دینی یکتاپرست یا دارای کتاب آسمانی و یا هر دلیل دیگر برسمیت شناخته شد، هر چند فشارها و اجبارهائی که بعدها از طرف مسلمانان برای گرواندن پیروان آن دین به اسلام آورده شد، حاکی از آنست که آن برسمیت شناسی تنها تصمیمی موقتی و رویکردی تاکتیکی بیش نبوده است.
شعارهای ضد امپریالیستی آیت الله خمینی در پیش و پس از انقلاب 57 که موجب گول خوردن بعضی از چپها و مجاهدین و امثالهم شدند و آنها را به نظاره گر روند تحولات مبدل کرد تا اینکه در آنها دخیل شوند، تا حد زیادی یادآور سرنوشت زرتشتیان متعاقب توسعه اسلام در سرزمینهای امپراطوری ساسانی میباشد. شباهت سرنوشت حزب توده و امثالهم با زرتشتیان در این است که روحانیون زرتشتی به آن برسمیت شناسی دل خوش کردند و با مسلمانان مهاجم در سرکوب رقبای دینی دیرینه ی خود، مزدکیان و ... همکاری نمودند تا وقتی اسلام ریشه های خود را تحکیم نمود و نوبت بخودشان رسید و جریاناتی که در انقلاب 57 به شعارهای ضد امپریالیستی دلخوش کرده بودند یا با اسلام سیاسی در حال خزیدن به کاخ قدرت همکاری کردند و در سرکوب دگر نیروها شریک شدند و یا اینکه نظاره گر ماندند تا اینکه کار باصطلاح طاقوتیها یکسره شد و نبوت بخودشان رسید. مسلمانان طبرستان و حوالی که عمدتا محل سکونت مزدکیان و زرتشتیان بود را تا تسلط کامل رها نکردند: هجوم سعید بن العاص سال 39 هجری؛ حاکمیت سه ساله ی مسلمانان (96 – 99 هجری) بر طبرستان (یا بخشهای از آن) بسرداری یزید بن مهلب درزمان خلافت سلیمان بن عبدالملک که در خلال آن مامورانی از اعراب در منازل اهالی طبرستان میگماشتند و مردم را به ترک دین زرتشت وقبول اسلام مجبور میکردند؛ در زمان خلیفه المنصور عباسی (136-158 هجری) طبرستان مدت 25 سال تحت اداره ی اعراب مسلمان و دست نشاندگانشان بود. (تاریخ ایران زمین، ص 157)
بنابر اینها، هجومها و حاکمیتهای مسلمانان افول زرتشتیان و دیگر ادیان و به همان تناسب عروج شیعه گری را در منطقه بدنبال داشت که با بنیاد گذاری سلسله سادات علوی طبرستان در 250 هجری توسط حسن بن زید موسوم به داعی کبیر از فرزندان امام حسن مجتبی تداوم یافت (منبع فوق، ص 158) و این سادات هم بنوبه ی خود باعث مسلمان شدن بسیاری از مردم منطقه منجمله گیلان، مازندران و گرگان و تحکیم شاخه ی زیدی شیعه گشتند.(منبع فوق، ص 160)
همانطور که پیشتر اشاره شد، مزدیکها درطی قرون اولیه ی متعاقب حمله ی اعراب تازه مسلمان، روش جنگ و گریزهای مسلحانه و خشونت آمیز پیش گرفتند و سلسله جنبشهای سیاه جامگان به سرداری ابومسلم خراسانی تا جنبش قرمطیان و ... براه انداختند که هر کدام خود را منتسب به سردار پیش از خود دانسته است که در تاریخ منطقه سنت تازه ای نبوده است. بعدها این جنبشها و هواداران و نزدیکان به آنها در اثر حرارت اسلام یکی بعد از دیگر ذوب شده و بمرور زمان در گروهای مختلف مذهبی شیعه تحلیل رفته اند و یا قالب تازه ای بخود گرفته اند. تاریخ این جنبش ها مورد توجه و استفاده ی گرایشات مختلف مذهبی و غیر مذهبی و پژوهشی بوده و تکرار شده است و تا آنجائیکه در این متن مورد توجه است و با استناد به متون و شواهد تاریخی احتیاج به تاکید دارد بی اساس بودن تصور و نظریه رویش نهال یاری در خاکستر آن جنبشها میباشد. پایین تر این مهم در خلال موضوع یاری و زروانیسم بیشتر باز خواهد شد. نکته ی دیگری که لازم است در اینجا به آن اشاره شود فرقه های دروز و اسماعیله و غیره که در کشورهای عربی مدت کوتاهی بعد از باصطلاح ظهور حضرت محمد در تاریخ سر برآورده اند و ایشان را وادار به موضعگیری نموده اند، باحتمال زیاد ریشه در مانی دارند. همانطور که در بالا اشاره شد، آیین مانی در همان ابتدا رواج و رونق گسترده ای یافت و مناطق مردمان عربی زبان را هم در بر گرفت.
خلاصه ی بخشهای فوق اینها میشوند: 1- سلسله جنبشهای خراسان موازی است با کوششهای یارسانیان برای تجدید سازمان خود و بعلاوه اگر روابطی یا قرابتی بین این دو میبود با توجه به گستردگی اطلاعات نام داران یارسانی عصر باید اسمی از سران آن جنبشها در متون خود میبردند. همانطور که در بالا آمد اشاره به هجوم مغولان و جنگ ایران و عثمانیان و غیره در متون یارسانیان هست ولی اشاره ای به جنبشهای خراسان نیست و این خود شاید نشان از تضاد دیرینه یا نو بین یاری ها و مزدکیها باشد. 2- از قرائن چنین برمیاید که آذریهای (ترکها) ایران وارث آیین مانی شده اند و بنابراین فرقه های علوی کنونی که با یارسانیان از نظر اعتقادی روی یک ریشه رویانده میشوند و فرقه های همتا در کشورهای عربی وارث تغییر یافته ی آیینهای مزدکی و مانی میباشند. 3- فاکتورهای مهم دیگری که در رابطه با سلف یابی گروه ها و فرقه های مختلف مذهبی به فراموشی سپرده میشوند 1- اتنیک 2- منطقه ی محل زیست میباشند. همانطور که در طول متن مکررا بر آن تاکید شده، مناطق مراوده ی سلسله بهلول سرتیل سرزمینهای کردان میباشد و پایتختهای آنها اورامان، لرستان و ... بوده اند نه خراسان و دیلم و شام و طبرستان. خلاصه، عده ای از زرتشتیها از دست اسلام جان سالم بدر بردند و تا به امروز آیین خود را حفظ کرده اند و مزدیکها، مانی ها و زرتشتیتهای در معرض اجبار در تقابل و تعامل با اسلام بتدریج فرقه های متفاوت اسلامی (شیعه ی امامی، زیدی، جعفری، علوی و ...) امروزه بوجود آوردند. بنابه سروده های فوق الذکر عقاید غیر اسلامی و غیر یاری در میان اهالی مکری و شکاک وجود داشته اند که میتوانند مورد ریشه یابی قرار گیرند.
در ادامه ی متن، قبل از آنکه به گذشته ی دور نظری انداخته شود، مختصرا نگاهی انداخته میشود به اصول و ارکان اسلام و کارآمد آنها در یاری و همچنین نکات مشترک فرقه های مختلف علویها از دید د. ق. قیزیلباش که نگارنده ی این متن بعلت فقدان اطلاعات لازم در آن زمینه ها بدون نقد مورد استفاده قرار میدهد.
دین اسلام مبتنی بر سه اصل توحید (ایمان به یگانگی خدا)، نبوت (اعتقاد به پیامبران پیشین نوح، ابراهیم، موسی و عیسی و محمد بن عبدالله) و معاد ( اعتقاد به روز پاداش و کیفر در سرای دیگر) میباشد. ارکان هشتگانه ی اسلام: نماز، روزه ماه رمضان، زکات، حج، جهاد (جنگ مقدس در راه خدا برای گسترش دین اسلام)، خمس، امر به معروف و نهی از منکر هستند. (تاریخ ایران زمین، ص 127 و 128)
د. ق. قيزيلباش در مطلبی تحت عنوان "علویان ترک" معتقد است «آنچه كه امروز به خطا جهان شيعه ناميده میشود در واقع متشكل از دو بخش بسيار متفاوت شيعه (امامیها و جعفریها) و غلات شيعه (علوى ها) است. شيعه (جعفرى٫ امامى)٫ آن مذهب دوازده امامی اى است كه مانند زيديه (در يمن) شريعت (شرع) اسلام را عينا مطابق اهل سنت قبول مینمايد. علوى آن مذهب دوازده امامى است كه مانند اسماعليه و دروز (در لبنان٫ مذهب وليد جنبلاط) شرع (شريعت) اسلام را مردود میشمارد. شيعه٫ تسنن و زيديه سه مذهبى هستند كه در زمان ما اسلام اورتودوكس (اهل شريعت٫ محمدیها) را تشكيل میدهند. علوى٫ اسماعيليه و دروز نيز سه مذهبى هستند كه اسلام هترودوكس (اهل حقيقت٫ غلات شيعه) را نمايندگى میكنند.»
ایشان در ادامه ی مطلب مشخصات اساسی زیرین را برای اسلام هترودوكس برمیشمارد.
«1- اعتقاد به اتحاد٫ ظهور٫ حلول و تجسم خدا در انسان،
2- اعتقاد به تناسخ و عدم اعتقاد به معاد٫ زندگى پس از مرگ٫ حشر و نشر٫ جهنم ويا بهشت٫
3- باور به تحريف شدگى قرآن فعلى (كه آنرا مصحف عثمان مینامند)٫
4- قائل بودن به مسئله ظاهر و باطن و تاويل تمام اصول و قواعد اسلامى بر اين اساس و در نتيجه عدم اعتقاد به شرع٫ فقه٫ عبادات و قواعد اسلامى مانند نماز٫ روزه٫ حج٫ حجاب زنان٫ حلال-حرام اسلامى٫ عزادارى٫ خمس-زكات و غ. ٫
5- مقدس شمردن شراب٫ ساز و كاربرد زبانهاى ملى (آذرى٫ تركى٫ گوران) در عبادات و متون دينى به جاى عربى و فارسى.
6- در مذهب علوى كه داراى فقه مدونى نيست٫ بر خلاف مذهب شيعه٫ صنف روحانى (ملا٫ آخوند٫ معمم٫ شيخ الاسلام٫ حجه الاسلام٫ آيت الله٫ مرجع تقليد٫ فقيه٫ و غ.) موجود نبوده بجاى آن در شاخه هاى مختلف دده٫ آتا٫ بابا٫ پير٫ شيخ٫ مرشد٫ و غ. وجود دارد.
7- عبادتگاه علويان به جاى مسجد-جامع٫ جمع ائوى-جمع خانا (وحدت وجودى ها خانقاه٫ تكيه٫ زاويه و غ.) و عبادت ايشان به جاى نماز عبارت از آيين جمع با رقص صوفيانه ويا سماع (در شاخه توركى عمدتا زن و مرد به شكل مختلط) است.»
همچنین قیزیلباش مینویسد که «امروزه مذهب علوى داراى چهار شاخه:
توركى (ويا قيزيلباش- بكتاشى٫ ميان تركهاى ايران٫ تركيه٫ آذربايجان٫ بلغارستان٫ عراق و نيز آلبانيها در بالكان)٫
عربى (ويا نصيرى٫ ميان اعراب٫ تركيه و سوريه٫ مذهب حافظ اسد)٫
ايرانى (ايرانيك) (ويا اهل حق-يارسان٫ ميان كرد٫ گوران و زازاهاى ايران٫ عراق و تركيه)٫
پانتئيست و جريانات وابسته (شيخيه و جريانات مختلف وحدت وجودى مانند مولويه٫ نعمت اللهى٫ خاكساريه و غ.) میباشد.»
در مقایسه اصول و ارکان اسلام با لیست مشترکات فرق علوی چنین برداشت میشود که علویها به توحید و نبوت اعتقاد دارند که در یاری چنین نیست. یاری آیینی پلورالیستی با ریشه ای یگانه ( قدرت لایزالی بنام "ذات یکدانه" که کردی زبان است) منحصر بخود میباشد و کاربرد خدای عرب زبان در یاری را نمیتوان با استناد به آثار یارسانیان دوره سلطان سهاک به اثبات رساند. (منظور از کردی زبان فقط روشن کردن منظور است). حال اگر علوی یک مذهب دوازده امامی است، پس طبق کدام شواهد و مدارک میتوان یاری را یک فرقه از شیعه ی علوی دانست؟! ساختار دینی یاری جائی برای هیچگونه نبوت، خلافت و امامتی نمیگذارد. بعد از استیلای اسلام بر سرزمینهای تحت حاکمیت ساسانی، ذات یکدانه در وجود بهلول و باباسرهنگ و باباناعوث و شاه خوشین و سلطان سهاک تجسم پیدا کرده و مستقیما و شخصا در میان مردم و پیروان ماموریت خودش را انجام داده است. بنا براینها، پیغمبری موسی و عیسی و محمد برای این ضرورت پیدا میکنند که وسیله ی بی وسیله ی گیرنده ی وحی خالق ناموجود موجودی بنام یهوه، گاد (پدر آسمانی) و خدا برای مخلوقاتش باشند، اما در یاری، خالق موجودی که با مخلوقاتش برابر است در کنارشان مینشیند و آن مقدار از اسرار ازل که ضروری است بوسیله ی ممکنات و امکانات بشر منجمله ارگانهای او از قبیل دهان و گوش و ... از طریق بحث و گفتگو در اختیارشان میگذارد.
بنا به همین استدلال یاری با علوی در مورد نکته شماره 1 بتوافق نمیرسد. چون آنها به توحید (خالق عرب زبان) معتقدند و تجسم آن خالق عرب زبان در انسان ممکن میدانند، ولی یاری تجسم ذات یکدانه در انسان که مجموعا خدا موجودیت پیدا میکند، یعنی ذات یکدانه معرف باطن و انسان معرف ظاهر است که مکمل همدیگر میشوند و خدا بوجود میاید. در صورتی توافق حاصل میشود که علویها هم اعتقاد به تجسم ذات یکدانه ی متکلم بزبان خودشان (ترکی، فارسی، عربی و...) داشته باشند. همانطور که در اشعار فوق هم مشاهده میشود، در یاری سلطان سهاک هیچگونه باور و اعتقادی به هیچ نوع قرآنی نیست، لذا مشخصه ی شماره 3 در مورد یارسان صادق نیست. در مورد نکته ی شماره ی 4 یعنی قائل بودن به مسئله ظاهر و باطن، یاری با علوی توافق دارد ولی در مورد تاويل تمام اصول و قواعد اسلامى بر اساس آن بهیچوجه با حال و احوال یاری سازگار نیست و در نتیجه تعادل بهم میخورد و بنا براین آن نکته هم در مورد یاری صادق نیست. در مورد نکته ی 5 ، سروده ای راجع به تقدس شراب دیده نشده است. درمورد نکته ی 6 ، عدم فقدان فقه مدون نیست که در یاری قشر یاوران (صنف روحانی بعنوان یک طبقه ممتاز و مافوق پیروان عادی جا افتاده است و در رابطه با یاری صدق نمیکند، بهمین دلیل واژه ی "یاوران" استفاده میشود که معرف هیچگونه امتیاز و تفوقی نباشد. چون باوه، سید، کاکی و خلیفه در یاری تنها نقش مددکاران ممکن ساز اجرای مراسم نذر و نیاز و سرسپردگی را دارند) وجود دارد، بلکه ساختار دینی یاری چنین بنا نهاده شده که وجود چنان طبقه ای ضرورت ندارد. همچنین بر مبنای همین ساختار رهبر در یاری وجود ندارد و بجای آن راهنما هست. تفاوت راهنما در مقایسه با رهبر در منجمله اسلام اینست که رهبر صاحب امتیازاتی چون صدور حکم و فتوا و غیره میباشد که مسلمان را از نظر دینی موظف و مکلف به انجام آن میکند، مخصوصا فتوا بمثابه حکم خدا (پسندی) محسوب میشود که قابل پس گیری و جرح و تعدیل نیست، ولی راهنما بنا به احساس مسئولیت و به خواست خود میتواند پند و اندرز دهد و یا راهنمائی کند و پیرو (مخاطب) در قبول و یا عدم قبول آنها خودمختار میباشد. بنا بر این اگر دلیل عدم وجود صنف روحانی آن باشد که در نکته ی 6 ذکر شده، یاری توافقی با علوی نمیتواند بر سر آن حاصل نماید. در مورد نکته ی 7 ، جم خانه و تکیه میتوانند مورد موافقت باشد و مراسم دینی نذر و نیاز و سرسپردگی و روزه سه روزه مورد قبول.
تا اینجای متن سعی و کوشش شد مستندا باثبات برسد که یاری در طی حدود چهارده قرن متعاقب هجوم اعراب و تحمیل اسلام، علیرغم تقلاهای آسیمیلاسیونی عمیق و گسترده دچار کوچکترین اختلاط اعتقاد دینی نشده و یارسانیان با تحمل وحشتناک ترین و سخت ترین شرایط زیستی همچنان استقلال اعتقادی خود را حفظ نموده و علاوه بر هم سرنوشتی و همگامی با دیگر اجتماعات و ملل ساکن سرزمینهای امپراطوری ساسانی، تاریخ منحصر بخود ساخته و به ارث گذاشته اند. با این حال، لازم است که ناروشنیهای زیرین بطور قانع کننده ای مورد بحث و شفاف گردند:
1- نتیجه گیری شد که یاری از دین اسلام و آیینهای زرتشت، مانی، مزدک و... متمایز و مستقل است و نویسندگان و پژوهشگران دیگر هم یاری را متشکل از رگه هائی از ادیان هندوی، یهودی، مسیحی، زرتشتی، مانوی، مزدکی، زروانی، گنوسی، اسلام، کلیمی و... تشخیص داده اند، اما هرگز نگفته اند که مجمع عمومی متشکل از نماینده ی هر کدام از آن ادیان کی و کجا برگذار شده که هر یکی پختی، سیری، مثقالی و گرمی از اعتقادات خود را بمنظور بوجود آمدن یاری اهدا کرده باشند.
2- گفته شد یاری با خدای (ناموجود موجود) دیگران سر سازگاری ندارد و ذات یکدانه ی کردی زبان منحصر به خود دارد که با تجسم در بشر خدای قابل رویت همنوع و همانند انسان بوجود میاید،
سلطان سهاک:
دانه ازلین یار یکدانه دیوان حقن راستی میزانه ...
هم جان مدران هم جان مستانان او ظاهر جورن و یاران یارن
3- توصیف شد که یاری دینی بی طبقه میباشد و طبقه ی روحانی، امام و خلیفه و رهبر که بنوعی دارای ابزار تحمیل و اجبار هستند ندارد و بجای آن راهنما که خود اختیار عمل خویش را دارد و دیگران (پیروان) در پذیرش راهنمائی، پند و اندرزهایش خود مختارند دارد، بعبارت دیگر آزادی اراده برای هردو، (دموکراسی!) .
4- اشاره شد که در یاری نذر و نیاز و جم خانه وجود دارد و اجرای مراسم نذر و نیاز بدون حضور پیر میسر نیست و سنتا از منازل فراخ خود بعنوان محل جم (تجمع) استفاده نموده اند،
5- مشخص شد که یاری (در هزاره های که تاریخ بیاد دارد) در مناطق دیگری غیر از زاگرس و ... ادامه حیاتش غیرممکن بوده است،
6- اعتراف شد که یاری از نامهای اهل حق، آل حق، علی الهی، علوی و امثالهم بکلی مجزا و با آنها بیگانه است،
7- مقدور نشد برای یاری بانی ای انگشت نشان گردد و دیگران هم برسر بنیانگذاری برای آن موافقت ندارند، یکی بهلول، دیگری شاه خوشین، سومی سلطان سهاک، چهارمی قبائل قریش را مبدا و منشاء پیدایش یاری میدانند،
8- اعتراض شد که غریزه ی (در ادبیات اسلامی، "فطرت") حقیقت جوئی در انسان تنها به ردیابی خدا و دست یابی به دینش محدود نمیشود، بلکه به عرصه ی ردیابی بی خدائی و حصول علم هم گسترش پیدا میکند.
البته این حقیقت آن حقیقتی نیست که در رابطه با یاری (تحت نام اهل حق و حقیقت) گویا فرزند طریقت و نوه ی شریعت بوده و بر معرفت سوار باشد. این حقیقت نسبی و بر عقل و منطق استوار بوده و میتواند مغلوب فرزند حقیقی خود شود. این حقیقت جواب چرا؟، چگونه؟، علت؟، کی؟، کجا؟ و ... است. همان نیروی ای که تا اینجای متن محرک و مشوق نگارنده بوده که به همه ی حقیقتهائی که در جامه خود حقیقت و یا جامه ی واقعیت موصوف یاری و یارسانیان گشته اند معترض و مردد باشد و به جستجوی پدر حقیقت و سلفهای دیگرش بپردازد.
همانطور که در بالا مستند و مستدلل پدیدار گشت که یاری نه تنها فرقه و گروهی از اسلام نیست بلکه نه اصلی و نه رکنی از اسلام را هم پیرو نیست. علاوه بر این، کلیه ی فرق و شاخه های مذهبی ای که بعد از گسترش و استیلای اسلام بر امپراطوری ساسانی بوجود آمده اند و منشعب از اسلام و منتسب به آن قلمداد شده اند بانی و مبانیشان مستند میباشند، ولی بانی ای برای یاری حتی تحت نامهای تحمیل شده اش مانند اهل حق و علی الهی و غیره با یقین و اطمینان معین نشده است. بنابر این باید مبدا و منشا آن را در اعصار ماقبل اسلام جستجو کرد. همانطوریکه استناد شد ذات یکدانه در ازل خالق جهان هستی و پادشاهان یارسانیان در هر دوره بدون تجسم ذات یکدانه در وجودشان به آن مقام نتوانسته اند برسند و بهمین دلیل مبدا و منشا خود و آیینشان، یاری را به قدمت هستی دانسته اند. چون حافظه ی تاریخ به آن قدمت نیست، لذا چنان استدلالی برای آدمیان قرن بیست و یکم قانع کننده نمیباشد. معضل دیگری که در اینجا باید راه حل بیابد اینست که فوقا گفته شد واژه یاری از قرن دوم هجری به بعد برای نامبردن از دین مزبور کاربرد پیدا کرده است، پس نام گذشته ی دور آن چیست؟ بنابر این، بخاطر تسهیل ردیابی مبانی اعتقادی و فلسفی و همچنین قدمت تاریخی یاری، نام آیینی که سلطان سهاک تدوین و مکتوب کرد موقتا نادیده گرفته میشود و فقط و فقط بدنبال پیدا کردن نشانه ها، سمبلها، خصوصیات ساختاری و اصول کلی که در متون یارسانیان مستند میباشند، به مکاتب دینی و فلسفی و تاریخ گذشته ی دور، از صفر تا مقطع تهاجم اسلام مراجعه میگردد و از واجبات و فرامین دینی صرف نظر میشود.
دین عملا درنظر بوده که لاقل دو ضرورت بشری را جوابگو باشد. یکی جوابگوی خلقت هستی و بویژه رابطه ی انسان و خالق و دیگری مجموعه اصولی گردد که مناسبات بین انسانها را تنظیم نماید. آن مجموعه اصول و قواعد بطور کلی باقتضای زمان، مکان و موقعیت توسط عده ای واجد شرایط، صنف یا طبقه ی روحانی به دو دسته خوب و بد تعبیر و تفسیر و رواج داده شده اند. بسته به دین، اجرای خوبها خواست خدا و موجب خشنودی ایشان و اجرت دارد و اقدام به انجام بدها سبب برانگیختن خشم و ناخشنودی او و عذاب دارد. گذشت زمان، ازدیاد جمعیت و پیشرفت دستاوردهای فکری و مادی بشر نطام اجتماعی را پیچیده تر ساخته و علاوه بر قوه ی قانونگذاران، نایبان خدا، پیدایش قوه ی قضائیه و مجریه ی خداپسند هم ضروری گردانیده اند. بنابراینها، در ادامه ی متن فلسفه ی خلقت و سادگی ساختار دینی در تعین تقدم زمانی ادیان مورد توجه قرار میگیرد.
اگر به فلسفه ی خلفت ادیان یهودی، مسیحی، زرتشتی، اسلام و یاری نظری کلی انداخته شود، میتوان آنها را بدو دسته تقسیم کرد : دسته ای که قدرت لایزال خارجی خالق هستی میدانند و دسته ای که باور به قدرت درونی هستی دارند. غیر از دین اخیر الذکر بقیه به خالقانی خارج از هستی بنام یهوه، پدر آسمانی، اهورا و خدا اعتقاد دارند، ولی در یاری باور آنست که هستی از درّ یا ذرّه مکان ازلی ذات یکدانه بوجود آمده است.
زمینم چه پو آسمانم تانا آب و باد و خاک و آتش جامه جهانا
مثقال مکیشی مثقال میزانا ذرّات و حکم میوت او یانا 2004
(زمینم پود و آسمانم تار، آب و باد و خاک و آتش به جهان جسمیت میدهند. مثقال واحد وزن و تعادل و ذرّات بوسیله نیرو (حکم) در تعادل قرار میگیرند.)
قدمت چنین باوری حداقل به دوران یونان باستان بازگشت پیدا میکند. امپیدوکلوس 495-435 قبل از میلاد مسیح زیسته است.
«در يونان باستان امپيدوکلوس (Empedocles ) اولين فيلسوفي است که به ترويج پلوراليسم مي پردازد. در مقايسه با مونيسم هراکليد که آتش رااصل مي دانست، امپيدوکلوس ترکيبي ازچهار عنصر تفکر يونان، يعني زمين، هوا، آتش، و آب را اساسي فرض ميکرد و در مقايسه با هراکليد که فقط به ستيز اعتقاد داشت، امپيدوکلوس عشق و ستيز، هر دو را به عنوان توضيح وحدت و جدائي پديده ها مي دانست. ستايش وي از عشق بمثابه بيان وحدت اوليه، آرزوي وي براي مونيسم را نشان ميداد، هرچند اين هرگز به معني اعتقاد او به اين آرزوها بمثابه واقعيت نبود، واقعيتي که وي عکس اين نمايلات مونيستي مي ديد. منطق وي متعين deterministic (جبري) نبود و از ديدگاه وي تغيير از طريق هم اتفاق و هم عليت رخ ميداد. در اخلاق، عرفان فيثاغورثيان را پذيرفته بود، و به سبک مذهب اورفيکOrphic دوران ماقبل تمدن يونان باستان، به معصيت اوليه و تناسخ معتقد بود.»،
« امپيدوکلوس درطرح دو مشخصه پلوراليسم نوآور بود، و آنها عبارت بودند از دفاع وي ازعدم تعين indeterminism (اختيار) و دموکراسي.»،
«معهذا عمل سياسي و شعر امپيدوکلس، گرايش پلوراليستها را به دموکراسي، از همان بدو تمدن غرب نشان ميدهد.» (پلوراليسم در انديشه غرب-کثرت گرائي، سام قندچی، www.iranscope.com ، 2003)
زینو 262-344 قبل از میلاد مسیح میزیسته است.
«رواقيون Stoics با ستايش فضائل شخصي و برابري انسانها، به طرف پلوراليسم گرايش داشنتد. پلوراليسم آنها بيشتر به پلوراليسم مذهبي شبيه است، تا به پلوراليسم فلسفي. زينوZeno، پايه گذار اين مکتب، خدا را جدا از جهان نمي دانست و در درون ما مي ديد. اين يک ديدگاه وحدت وجودي ( پانته ئيستي pantheism ) بود که ريشه خود را در مذاهب خاورOriental religions داشت.» (منبع فوق)
«اعتقاد به وجود الوهیت در تمام اجزاء کاینات در عقاید و آداب غیر زرتشتی ایران غربی در یشتها ....» ((تاریخ مردم ایران جلد اول، دکتر زرین کوب ،1380 ، ص 46 )
«... حتی قبل از اسکندر پاره یی اقوال و تعالیم مغان ایران در عقاید و افکار فلاسفه ی یونان باقی نهاده است. »(منبع فوق، ص 227)
«... تایید و حمایت ایزدی که فرّوفرّه (=خوارنه) خوانده میشد، هم به کاویان (=کیان، کویان) که پادشاهان کاهن گونه بوده اند تعلق دارد، حاکی از نقشی است که حیات دینی در ایجاد ارتباط بین ایرانیهای باستانی با فرمانروایان آنها داشته است. غیر از مفهوم فره که حق فرمانروایی را برای این سرکردگان روحانی بنوعی تایید الهی منسوب میداشت اعتقاد به فره وشی (= فره ورتی) ها هم از اموری بود که قدرت و تفوق طبقات ممتاز را بر طبقات عادی تحمیل میکرد یا درواقع به طبقات کاهن و جنگجو نوعی تفوق میداد. یان فره وشی ها چیزی از مقوله "روح باقی" بود که پس از مرگ از انسان باز میماند و از حوزه ی زندگی وی و بازماندگانش حمایت میکرد.» (منبع فوق، ص 29)
دو نکته در نقل قولهای فوق حائز اهمیت است: یکم، جسمیت فره ایزدی در انسان که همان پادشاه بوجود میاورد، حال مقایسه شود با جسمیت یابی ذات یکدانه در انسان و دوم، روح باقی. در اشعار زیرین سلطان سهاک و ناعوث که در دوره های خود جامه ی ذات یکدانه بوده اند خودشان را در دوره کیکاوس صاحب همان مقام ایشان میدانند و دو نفر از یاران ناعوث احمد خود را ذال و حمره رستم معرفی میکنند. میتوان همتای تعداد بیشتری از اشخاص دوره ی کیکاوس را در متون یارسانیان پیدا کرد که در اینجا به همین تعداد اکتفا میشود.
پادشاه (سلطان سهاک) مرمو:
خوشینم خوشین صاحب سلسله خوشینم خوشین
زمایشت دوست داودم کشین ندوره کاوس داودم رشین
ناعوث مرمو:
یویما ناوز نامیما بله یویما ناوز
پیکاوم و سرجوقه پرّ طاوس عز آسوارنان چنی کیکاوس
احمد:
چه سراو سری چنی بحر و شط سوچیام بالی
ذات آسوارنان چه اخی و ذالی
حمره:
چه سراو سریوه می چه دلی بحران چنی تهمتن شیام او هفت خوان
«فقدان اشارت به این مفهوم در گاثه ها شاید نشانی از آن باشد که بعلت شهرت و رواج فوق العاده این اعتقاد اشارت بدان ضرورت نداشته است و اینکه در نزد طوایف ماد هم اسم فره ورتیش (=فرا ارتس) از همین لفظ بعنوان نام شخصی ذکر میشد، نشان میدهد که سابقه ی این مفهوم به دوران قبل از زرتشت- قبل از جدائی ایرانیان غربی و شرقی باید مربوط باشد.» (منبع فوق، ص 29)
مغ ها یا کاهنان یک طایفه از طوایف ششگانه ی مادها بوده و این اعتقاد در میان آنها رواج داشته است. مطمئنا اگر اشتراکاتی بین یاری و ادیان دیگر مانند هندوی، یهودی، مسیحیت و زرتشت وجود دارد مربوط میشود بهمین دوران اولیه و زندگی مشترکشان. این بیانگر آنست که بانیان و پیروان ادیان مربوطه سهم خویش را از گنجینه ی فکری و فرهنگی مشترکا حاصل شده تا آن دوران با خود انتقال داده اند. بنابر این اشتراکات یاری با آنها منطقا و تاریخا باید در همان دوران ریشه یابی کرد. مضافا، بعد از هجوم اسلام و استیلای آن، پیروان همه ی ادیان عصر از نظر سازمان دینی و اجتماعی از هم پاشیدند و نیرو و توان خود را صرف تدبیر اندیشی برای زنده ماندن کردند و سند تاریخی ای بدست نیامده که گویای آن باشد که آنها فرجه و فرصت تبادل نظر و اعتقاد یافته باشند که به پیدایش یاری مختوم شود.
«... این فرمانروایان کاهن در تاریخ حماسی و ملی ایرانیان باستانی بعنوان کی و کیان شهرت یافته اند. آریاهای ایرانی ظاهرا هم از آریاهای هندی جدا شده بودند و هم از سکاهای آریایی قبل از مهاجرت به فلات ایران .... » (منبع فوق)
رمزبار:
گاو گاوانم پیدابی ندرّ مردان قولم چنش شی نسرّ
مبوشان بارانیش نماران کی برّ
پیرموسی:
آن گاوم منزلش بود در مخل آن یاران می بردند در جنگل
چون کی برّی طوبا دادن قول
در تعدادی از سروده ها عبارت "کی برّ" استفاده شده که نگارنده برداشت قابل فهمی از آنها ننموده است. به اشتراکات ادیان هندی و یاری که بوضوح منشاء در آن دوران همزیستی مشترک دارند و در ریشه تغییرات چندانی نشان نمیدهند، ولی در هند شاخ و برگ زیادی بخود گرفته اند، پایین تر در حد توان و ظرفیت پرداخته خواهد شد. نمونه هائی از اشتراکات آن دو:
1- روان، در باورهاى هندوى، روان بى آغاز و انجام جهان را برهمان گويند که وجود او را سه تثليث تشكيل مى داده است (در متون یاری "سّر سه" خطاب به پادشاهان استفاده شده است) : یکم، برهما (پدید آورنده)؛ دوم، ویشنو (محافظت کننده) و سوم، شیوا (فنا کننده).
2- احترام به گاو که به دوران میترائیسم برمیگردد.
3- ریشه ی دو دین هندوی و یاری در ميترائيسم که در احترام به مظاهر و نیروهای طبیعت مانند کوه، آب و ستارگان، فصول و روز غیره از یک بستر است.
4- هندوان معتقدند كه خدايان، مظاهر گوناگون همان خدای يكتا هستند در اين باره در ريگ ودا (يكي از چهار ودای موجود) آمده است: بر هر ثابت و جنبنده، بر هر آنچه راه میرود، و بر هر آنچه می پرد، و بر تمام اين آفرينش رنگارنگ، تنها يك خدا فرمانروائی مینماید.
در یاری خدایان متعدد همزمان وجود ندارند و ملائک وظائف محوله را انجام میدهند و آن خدای یکتا هم میتواند همتای "ذات یکدانه" تصور شود.
پیرموسی خطاب به سلطان سهاک:
یه خدای جهان شای صفت سازه گاه ذات گاه بشر گاهی شهبازه
«دوران کیانیان در حقیقت دوره اولین تجربه خویش خوتایئه (=استبداد) در بین ایرانیان شرقی است که در طی آن فرمانروای کیانی حق سلطنت خویش را به اتکاء یک تایید الهی –فره کیانی- توجیه میکند. کیانیان که کاهنان فرمانروا بودند قدرت خود را البته به این "فره" که "ایزدی" شمرده میشد منسوب میکردند. اما تامل در داستانها نشان میدهد که آنچه این فره را حامی آنها میداشت تعهد آنها در پیروی از رته (=راستی، حق) بود» (منبع فوق، ص 41)
منجمله سنن کیانیان در یاری: 1- آزمایش پاکی سیاوش بوسیله آتش مقایسه شود با در تنورگذاری بابایادگار 2- بینش دیدن در تاریکی و ظلمات در داستانهای کیانی و دیده داری در یاری که برای بیان همان منظور استفاده میشود. 3 – راه راست، راست گوئی، حق گوئی و ... 4- ایزد و یزدان که نمونه ای در رابطه با شاه خوشین که گفته من یزدانم پیشتر آوردیم 5 – همان تجسم ذات یکدانه (ایزد) در انسان که دکتر زرین کوب به استبداد معنی کرده است، اما در واقع آن همه کاره و تام الاختیار" خدای" یاری میشود. نکته ی مهم دیگری که در نقل قول فوق باید مد نظر داشت واژه "حق" و "راستی" است که قدمت حقیقت و حقیقت جوئی را به زمانهای خیلی دور ماقبل شریعت اسلام میرساند. بنابر این، حقیقت یاری نمیتواند نوه ی شریعت قبیله قریش باشد.
(حدود 500 ق م) «مغ ها عقاید و رسوم کهنه ی عهد ایرائه وئجه را همچنان از آلایش اختلاط با عقاید و آداب اقوام بومی زاگرس دور نگه میداشته اند.» (منبع فوق، ص 108 )
بنا به سروده ای که در بالا آورده شد، بهلول در پی احیای آیین کهن ایرانیان بود. بابا سرهنگ در دوره ی خود هدفش را چنین سرود:
چنی ایرمانان مگیلم هردان مکوشم پری آیین کردان (نام آوران ...، ص 53)
(با همت یاران همه جا میگردم و توانام را در احیای آیین کردان بکار میگیرم.) نمونه سروده هائی که پیشتر آورده شد شاهد این واقعیت است که یاران عقاید و آداب خود را همچنان از آلایش و اختلاط با اسلام هم محفوظ نگه داشته اند.
«بعد از جدائی چندین قرن از سایر طوایف ایرانه وئجه، مغان ماد، کاهنان قوم، در نزد پارسی ها نیز همچنان مجری و ناظر آداب و مراسم دینی باقی ماندند.» (منبع فوق، ص 107)
«... هرودوت خاطر نشان میکند: بدون حضور مغ در بین قوم هیچگونه مناسک و آداب مذهبی انجام نمیشده است.» (منبع فوق، ص 196 )
هنوز هم بدون حضور پیر در جم هیچگونه مراسم نذر و نیاز و سرسپردگی ای انجام نمیگیرد.
هرودوت (قرن پنجم قبل از میلاد) «یک ویژگی آیین ایرانیان باستان را نداشتن معبد و محراب برای خدایانشان برشمرده است.»، «کاهنان (سرود خوانان و مجریان مراسم و آداب نیایش) با دیگر اقشار هم مرتبه بوده اند و امتیازشان از سایرین بخاطر آشنائی با مراسم دینی و احاطه ی آنها بر سرودها ونیایشها بود.» (منبع فوق، ص 28)
در اینجا کسی هست که با ساختار یاری آشنائی داشته باشد و آنرا در جملات فوق بازنشناسد: 1- نداشتن معبد و محراب 2- کاهنان هم مرتبه ی دیگر اقشار 3- امتیازشان فقط بخاطر آشنائی با مراسم دینی. دکتر زرین کوب دلیل نداشتن معبد و محراب زندگی پرتحرک کوچ نشینی و عدم برخورداری از مکان ثابت برای زیستن میداند. نداشتن معبد و محراب و بطور کلی عبادتگاه تنها بدلیل کوچ نشینی نبوده، بلکه برای اجرای مراسم احتمالا منزل فراختر یکی از اهالی کافی بوده است. سنتی که تا مقطع انقلاب (نگارنده از تغییرات بوجود آمده در مناسبات یارسانیان، متعاقب انقلاب 57 کم اطلاع است.) رعایت میشد. اما دلیل اصلی عدم داشتن معبد و محراب شاید آن بوده که طبق محترمات و اصول آن آیین، پیروان از معبدشان بوجود آمده و در معبد شان، یعنی طبیعت میزیسته اند
انتخاب دیااکو توسط عامه مردم بخاطر رعایت عدالت و حقانیت ( منبع فوق، ص 95 )
مقایسه شود با مجادلات و مباحثاتی که قبل از برگزیدن هر کدام از پادشاهان یاری، برای نمونه برگزیدن شاه خوشین (سروده اش در بالا آورده شد که بعد از مدتی مشورت و مجادله به آن نتیجه میرسند که گواهی بدهند بابا خوشین صاحب ذات یکدانه است.)، جانشینی سلطان سهاک و جانشینی بابایادگار، که بصورت باصطلاح کرامات و معجزات خودش را نشان میدهد، که در واقع مطمئن شدن از توانائی و صلاحیت و شایستگی آنان است. همچنین گفته میشود که دیااکو یک برج هفت طبقه با ستونها (طبقات) رنگارنگ ساخته و خود در طبقه ی هفتم مکان گرفته است. و این خود باید حامل پیامی متافوری باشد، یعنی ذات یکدانه در طبقه هفتم جای دارد و دونادون به آنجا رسیده است. اینجا این را باید اضافه کرد که ذهنیت های شکل گرفته در فضای آسیمیلاسیونی از برجسته کردن انتخاب دیااکو بعنوان نمونه ای از دمکراسی اولیه (نمونه ی یونانیان) تاکنون مانع ایجاد کرده است.
(توجه! این متن بسیار طولانی تر از کمیتی که در آغاز نگارش مد نظر بود گردید(در واقع نوشتن این متن نویسنده را متحمل چندین هفته ریاضت کشی اجباری نمود) و به همین دلیل نقل قولهای زیرین بدون اظهار نظرهای در نظر گرفته، آورده میشوند که پایان تنه ی متن را تا فرصتی دیگر تکمیل کند.)
«با توجه باینکه در کتیبه های این عهد (اردشیر منمون 300 ق م) هم ذکری از نام زرتشت نیست، شاید بتوان قراینی تلقی کرد حاکی از آنکه آیین زرتشت را در دوره ی هخامنشی باید از جرگه عقاید دینی رایج در ماد و پارس خارج شمرد و آن را به طوایف و اقوام شرقی امپراطوری هخامنشی منسوب کرد که بعدها و حداکثر در دوره ی سلوکی ها از نواحی شرقی به بلاد ماد و پارس آمده باشد ....» (منبع فوق، ص 195)
ریشه ی قصه ی هزار و یکشب در حکایات کهن مردمان همین سرزمینها (منبع فوق، ص 226 )
مقایسه شود با قدمت هزار و یک دون
(حدود 179 ق م) «... یکی از سرداران سلوکی تجلی خدا، الوهیت پادشاه را جانشین هر نوع دین شرقی کند سعی کرد خود را دراین حال هم مظهر بعل و زئوس هم مظهر یهوه جلوه دهد.» (منبع فوق، ص 279)
«پوزانیاس pausanias سیاح و نویسنده ی یونانی هم که به مناسبت بحث در باب شهرهای یونانی میگوید مغان آسیای صغیر سرودی را که برای خدایان خویش میخوانده اند از روی کتابی تلاوت میکرده اند حاکی از آنست که حتی در حدود سال 150 میلادی در آسیای صغیر نیز نسخه هائی –شاید به خط و زبان آرامی- از سرودهای دینی مغان وجود داشته است ... مربوط به آیین ایرانی قبل از زرتشت ....» (منبع فوق، ص 384 )
آیا کلام خوانی نبوده است؟ !
(حدود 80 میلادی) «... آیین طوایف ماد پا برجا و آداب و رسوم نیایش و قربانیها همچنان مثل سابق آیین ایرانی عهد کیان و ایرانه وئجه ادامه یافته است.» (منبع فوق، ص 384)
«... زروان از خیلی قدیم در نواحی غربی ایران بعنوان پروردگاری بزرگ نیایش شده است شک نیست اما بعید است که قبل از ماد باشد.» (حدود 100 میلادی) «رواج آیین زروان با محیط تعالیم مغان ماد ... پلوتارک در رساله ایزیس و اوزیریس در باب ثنویت ایرانی نقل میکند یعنی همان آیین زروان ...» (منبع فوق، ص 386 )
مگر نه اینکه در یاری هم اعتقاد به ظاهر و باطنی است؟!
«... زروان یا زمان ازلی ، زمان بینهایت است و هم اوست که آفریدگار همه موجودات است. دهری بوده آغاز و انجامی نیست تا جهان بوده چنین بوده است.» ( منبع فوق، ص 109 )
مقایسه شود با:
سلطان : صاحب زمانی عز خدانا صاحب زمانی
سازام هفت زمین و هفت آسمانی ایسا چی دنیا کردم مکانی
سلطان : پیره رنج برده عز چنی تومن پیره رنج برده
ذات مطلقم نزاد نمرده ها میردان یک یک کفتن او هرده 1979
(حدود 180 میلادی) «... توسعه مکتبهای عرفانی و مذاهب رمزی پیشگوئی های هیستاسپ راجع به احوال آینده ی جهان که به احتمال قوی در اثر فرهنگ ایران و مغان در عهد اشکانی ....» (منبع فوق، ص 392)
وجود دهها سراینده که پیشگوئی هائی در باره آینده کرده اند در میان یارسانیان انکار ناپذیر است.
«... تفوق آیین زروانی مقارن روی کار آمدن ساسانیان در نواحی غربی ایران- ضدیت زرتشتی با زروانی بخاطر نبود اختیار آزاد نه محلی برای ثواب و عقاید اخروی ...» (منبع فوق، ص 488)
(438- 457 میلادی) «... یزدگرد دوم و وزیرش مهرنرسی در دنبال تحقیق راجع به ادیان و اختیار زروانی ....» (منبع فوق، ص 461 )
همچنین آمده است که مهرنرسی بقدری مجذوب زروانی بوده که نام یکی از اولادانش را زروانداد نهاده است. مقامات و حکمرانان بیشتری در عهد ساسانی یا به زروانی عمیقا علاقمند بوده اند و یا اینکه آن دین را پیرو بوده اند.
«... معمولا شاهنشاه ساسانی را به عنوان شومابغان (مقام الوهیت شما) خطاب میکردند.» (تاریخ ایران زمین، دکتر محمدجواد مشکور، 1378، ص 105)
پایان سخن بخش 1:
در ادامه ی متن در نظر بود که:
1- مابین نقل قولهای فوق مقایسات لازم و نظرات مناسبی داده شود.
2- نگاهی شود به ظهور میترا در غاری با پناه گیری سلطان سهاک در غار مرنو و همچنین ارتباط میترا بعنوان و یا بمعنی عهد و پیمان با سلطان سهاک، پادشاه بیاوبس و ....
3- چگونه آسیمیلاسیون اسلامی فعالانه میکوشد که ادبیات و سنن یارسانیان و آیین یاری را عمدا محو کند. مطمئنا از همان اوائل پیدایش اسلام، اندیشمندان و سرایندگان یارسانیان با واژه های حضرت، آقا، رحمت الله علیه و غیره و غیره آشنا بوده اند و بکار نگرفته اند. چون ناقض ساختار اجتماعی و دینیشان بوده است. هم مرتبه بودن قشر یاوران با مردم یکی از مشخصه های ممیزه ی یاری است.
4- چطور فعالان آسیمیلاسیون اتنیکی با برجسته کردن ایران باستان زرتشتی کوشش میکنند از یاد ببرند که مراسم تاجگذاری و ... پادشاهانی که بعنوان سلف خودشان معرفی میکنند کی ها برگذار کردند و مجری نذر و نیازهایشان کدام ها بودند. همچنین تقسیم کار ضمنی بدعت جویان به آیین زرتشت و اسلام گرایان حاکم و در نبوت بر سر امحاء تاریخ و سنن یارسانیان.
5- نتیجه گیری همراه با یقین، بدین معنی که یک جریان اجتماعی بدون انقطاع و گسست باورهای یاری از اعصاری که تاریخ تاپویش را نمی بیند حمل کرده و جوهر و اصول اصلی آنرا سینه به سینه و نسل به نسل تا به عصر ما با خود آورده است. سلطان سهاک آن روند را اینگونه خلاصه میکند:
اصلمن چه کرد کردی ونا کرد اصلمن چه کرد
شیر ازلینا بورم کردن ورد سرخیل دوستاننان دوستان مکم کرد
یاری تاخیرآلویا مبو و سر برد 1983
(اصل من کرد است کردی برپا کردم اصل من کرد است. شیر ازلم و ببر را در هم خرد کردم، سر خیل دوستانم و دوستان را کرد بار میاورم. ساماندهی یاری تاخیر دارد، ولی یاری با آلویا (علوی، علویه) هم مرز میشود.).
شاید بتوان سیر تاریخی یاری را بعبارت دیگر اینطور بیان کرد: آیین ایران و آیین کردان در قطار عاشقان بر روی ریل زمان در سرزمینهای کردان.
دواد: ای یارگیانی عز و فدیت بی ای یار گیانی
یاری ولاله و آمانا و مهربانی وصدقه و قربانا و گیانا گیانی 1958
6- نگاهی به ساختار یاری و موقعیت و مناسبات اجتماعی یارسانیان و همچنین موقعیت زنان.
نصا: حیدر صراف چنی نه عینه بیم نه گیج طاف
ایسا مواچان پنم کچه جاف قباله ماری نه طاش مواف 1843
زن در حال رقابت برای احراز یکی از پستهای مهم زمان شاه خوشین دارد.
بابا خوشین:
فقی بیا ما و از هم نرنجیم قپان باوریم مردان بسنجیم
هر کدام وزین تر است او رهنمائیم
نمونه ی دیگری از بحث و گفتگو برسر تقسیم پستها.
7- نظری انداخته شود به طروق تاثیرگذاری مثبت یارسانیان بر جامعه خویش و اطرافیان و همچین پیشگامی در راستای دمکراتیزه کردن جامعه.
8- طبیعی و محق بودن اشتراک یارسانیان در تاریخ، اجتماع و مراجع تصمیم گیری جامعه و ضرورت برسمیت شناسی جامعه یارسان بعنوان یکی از اجتماعات ایران مورد بحث قرار گیرد.
9- لیست مطالبات و اهداف
سلطان مرمو: یادگار ذاتیون ذاتش ولاوه آفتاو شریفش هنا ولاوه 1901
پادشاه (سلطان): چلتنم و جام چلتن و نگین جم بوان و جام
ندور آفتاو بگیران نظام بنمانان یک یک ثنای آویام 1845
سلطان: دون و دون آمانی حوّر و حوّر سوای غلامان مطلوی او نظر
بنیامین مکری و شرع هر دو سر 1962
توجه! شرع هر دو سر بمعنی قضاوت در بین دو طرف (پیروان) که اختلاف نظر (سوای نظر) پیدا کنند.
سلطان: میوم چه آفتاو آفتاوی ینانی میوم چه آفتاو
چهلتنم ساختن نکویره هر تاو دون دون چنی شاه نگرده گاو 1850
داود: چه شاه بهانه پیره بگیره چه شاه بهانه
پادشام قدرتا موجود سرّ زانه جای زرده گل خاک هاوچه یانه
مایه بحر و برّ هم پو هم تانا صلاح و ویشن آگاه بینانه
پیرموسی: کشان کشانا ای بنا و بنیا کشان کشانا
پادشاه اقرارن پیره ایمانا یار داود غلام بره دیوانا
آب و باد و خاک و آتش جسما زرده گل جانا
برداشت کلی در رابطه با بانی و مبانی یاری
کسانی که با ساختار و اصول کلی و اساسی یاری آشنا هستند با نگاهی به نقل قولهای فوق درمیابند که رکن و یا اصل دیگری وجود ندارد که به بعد از اسلام ربط داد. بنابراین، یاری ادامه ی آیین خورشید (مهر) است که در تاریخ آمده است و اشتراکاتش با دیگر ادیان هم به دلیل تقدم زمانی یاری میباشد. بعبارت دیگر، یاری باور مشترک مردمان اولیه بوده است. آیین خورشید علم و آیین طبیعت برای بشر است. آیین خورشید پیوند دهنده ی فلسفه ی متافیزیک و فلسفه فیزیک است، بعبارت دیگر این دو در آیین خورشید (یاری) کم وبیش با هم در انطباق هستند. همانطور که برادران رایت با تقلید از پرنده راه را برای ساخت فضا پیماهای قول پیکر امروز هموار کردند، همانطور نیوتون از پایین افتادن یک سیب از درختی قانون جاذبه را استخراج کرد، همانطور ...، بهمان شیوه هم بانیان اولیه ی یاری از طبیعت نظام اجتماعی – سیاسی بشر را استخراج کردند و بنام آیین خورشید مبانی مناسبات اجتماعی قرار دادند و به ارث گذاشتند. آن ابراندیشمندان روابط و مناسبات انسانها را از روی احکام و ترتیبات طبیعت تنطیم و آنرا فرهنگ بشر جوامع اولیه ساختند. آیین خورشید پیام آور همزیستی با ذات یکدانه، عشق ورزی، دوستی، برابری انسانها، تحمل همدیگر، همزیستی مسالمت آمیز، منکر تقدسات و خرافات و ... است. میدانستند که آب و اکسیژن (باد)، خاک و حرارت (آتش) ملات و عناصر بوجود آورنده ی جسم (ذرّه) بوده و برای حیات عناصری ضروری هستند، اما جسم بی روح جان ندارد که حیاتی داشته باشد، و شاید بهمین دلیل پرتو زرده گل (خورشید) جان بخش شناخته شده است.
سلطان: آب و باد و خاک و آتش جسما زرده گل جانا
بنابر اینها، چنین بنظر میرسد که خوردشید را جان بخش (ذات یکدانه) و آن چهارعناصر را ملائک مقربش مفروض گردیده. که با هم حیات دونادونی (رنگارنگی) در طبیعت بوجود میاورند. جوهره ی درونی ای که به آن جسم روح یافته (موجود زنده) خاصیت یا صفات بدهد، ذات نام گرفته است.
داود: چه خاک عسرتی میردان مکیشان چه خاک عسرتی
تا رخنه نکرو ذات نه عورتی قانع نمکرو خشت بنه رتی
پیرموسی: بی تا ن و پوی میردان کاریتان کردن بی تان و پوی
تا رخنه نکرو ذات و وصوی قانع نمکرو ای خاک و کوی
زرتشت در اوستا آن ذات را در مورد انسان خرد نام نهاد، "خدای جان و خرد". آن ذات در عصر ما نامهای مختلفی بخود گرفته است، عقل یا خرد در انسان، غریزه در حیوانات، نیروی کشش در اجسام و غیره.
سلطان: قبولشان کرد هر چهار چنی هم قبولشان کرد
رخنه دا و ذات هم قدرت مکرد او رو بنا کرد دنیای زاد و مرد
(اشعار مورد استفاده در پاره متنهای اخیر چگونگی خلقت موجودات زنده را تشریج میکنند.)
در یک اجتماع شاه جای خورشید میگیرد که منشاء تابش و اتحاد و جانبخش جامعه گردد و وزیران تاروپود جامعه، یعنی آحاد بهم پیوند دهند و بعبارت دیگر یک واحد بسازند (ذره). بدینگونه قوانین طبیعت را نسخه برداری و زیر بنای نظام اجتماعی ساختند ارکان یاری را مبنای مناسبات نمودند و صدافت، عشق و دوستی را نیروی کشش و همبستگی آحاد قرار دادند. عشق و احترام پیوند دهنده ی انسانها در نظام اجتماعی اش منجمله رهبریت و طبیعت قرار گرفت.
دواد: ای یارگیانی عز و فدیت بی ای یار گیانی
یاری ولاله و آمانا و مهربانی و صدقه و قربانا و گیانا گیانی 1958
همانطور که در مورد دیااکو نمونه آورده شد، چنین بنظر میرسد که در هر دوره از طریق بحث و گفتگو ذات یکدانه ی هر زمان انتخاب نموده باشند و به نمایندگی از طرف خورشید بر روی زمین پادشاه خوانده باشند. چنین میتوان از اشعار دوره ی سلطان سهاک و ماقبل ایشان براداشت کرد که بغیر از نامبرده دیگر پیشینیانش از طریق برگزینی بعنوان ذات یکدانه مورد تایید قرار گرفته باشند.
بابا خوشین: فقی بیا ما و از هم نرنجیم قپان باوریم مردان بسنجیم
هر کدام وزین تر است او رهنمائیم
همچنین دیگر پستها هم با مشورت تقسیم گشته اند.
سلطان مرمو: داود پیرالی بجرّ او دلی یانه پریش بوانه کلام و نیشانه
چونکه چنی بنیامین گردش بهانه هم بلو بکرو خدمت طفل زمانه 1960
بنا بر اینها، یارسانیان کنونی اعضای جامعه ای هستند که در طول تاریخ حول یاری شکل گرفته است. یاری اولین دینی است که تاریخ بیاد دارد و مبدا و منشاء آن به صده ها و شاید هزاره ها پیش از اسلام برمیگردد و بهمین دلیل دستاویز غالی و ارتداد، فقط حربه ی سرکوب و تخطی به حقوق و آزادیهای یارسانیان میباشند و نباید مانع از برسمیت شناسی یاری بعنوان یک دین مستقل و یارسانیان بعنوان یک جامعه با هویت فرهنگی اجتماعی منحصر بخود شوند. یارسانیان دین مستقل و آداب و سنن منحصر بخود داشته و دارند و بنابه قوانین مربوطه ی سازمان ملل بویژه اعلامیه جهانی حقوق بشر، اعضای جامعه یارسان باید از حقوق و آزادیهای برابر برخوردار باشند. لذا، خواستار برسمیت شناسی جامعه یارسان بعنوان یکی از اجتماعات ایران از طرف دولت، عموم مردم و جریانات مختلف محق، منطقی و انسانی میباشد. یارسان جامعه ای مطلقا سکولار که در بر گیرنده همه ی آحاد اعم از متدین و دین ناباور که خود را متعلق به آن میدانند. در بخش دوم مطلب بطور شفاف تر و مفصلتر مطالبات و اهداف مد نظر خواهند آمد.
به دلیل اینکه انتشار قسمت دوم این متن ممکن است مدت نامعلومی طول بکشد و با توجه به اهمیت موضوعات و مباحث، اکنون بخش اول منتشر میگردد و نگارنده انتظار دارد و امیدوار است که تعداد هر چه زیادی از خوانندگان و دوستان علاقمند بتوانند در این بحث مهم با ما سهیم گردند و در صورت تمایل برای همکاری و همگامی تماس حاصل نمایند. به علت تعجیل اجباری در انتشار این بخش، مطمئنا متن حاوی اشتباهات و ناهماهنگی میباشد که لطف دوستان میتواند آنرا پخته تر نماید.
منبع:سایت یارسان
ب. احمدی kyd_info@yahoo.se
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر